گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 61
شماره 70 - آذر 1385







مسلمانان صهیونیست
اسماعیل شفیعی سروستانی از میان چهار جریان اصلی کلیساي مسیحی یعنی: کاتولیکها، پروتستانها، ارتدکس و ارامنه،
بیش از سه جریان دیگر بر تبلیغ و تبشیر مسیحیت پاي میفشارد و با ،« مسیحی، یهودي » پروتستانها به عنوان جریان تلفیقی و دورگۀ
و برگزیدگی بنیاسرائیل سعی در جلب و جذب پیروان پیروان سایر فرق مسیحی و حتی « آخرالزمان » رویکردي متعصبانه به موضوع
را پیش شرط ظهور مسیح میشناسد بلکه زمینهسازي، تدارك « تبلیغ و تبشیر » سایر ادیان و مذاهب دارد. تا جایی که نه تنها این
مقدمات و تسهیل شرایط ظهور را در تکلیف خویش وارد میآورد. از آنجا که مبلغان این جریان که بیش از چهارصد از عمرش
و دیگران، شیفتگی و دلبستگی زایدالوصفی به بنیاسرائیل دارند نه تنها ظهور « مارتین لوتر » نمیگذرد به تبع بنیانگزارانش یعنی
و عده داده شده در انجیل را هم به معنی « روز داوري » دوم حضرت مسیح را لطف آسمانی در حقِ بنی اسرائیل میدانند بلکه برپایی
« بنی اسرائیل » قضاوت و محاکمۀ جملۀ اقوام توسط حضرت مسیح و پرسش وي از سنجش میزان خدمتگزاري و اکرام آنان به »
گستردة مسیحیت یهودي، این جریان را تبدیل به بازوي پرقدرت « تبلیغ و تبشیر » تفسیر میکنند. مشروط دانستن امر ظهور به
یعنی امریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی ساخته است که با در اختیار داشتن هزاران شبکه « دلتاي شوم » فرهنگی و رسانهاي
رادیویی، تلویزیونی، ماهوارهاي، اینترنتی و کمپانیهاي فیلمسازي به صورت شبانهروزي میلیونها ساعت برنامه را تولید و براي
جلب و جذب اذهان خام به زبانهاي گوناگون و رایج پخش میکنند. امروزه بخش عمدهاي از شبه قارة هند، جنوب شرقی آسیا،
خاورمیانه و حتی اروپاي غربی و امریکا تحت پوشش رسانهاي مبلغان انجیلی یا همان اوانجلیستهاي وابسته به کلیساي پروتستان
قرار دارد. استفاده از وسایل مدرن، دوري گزیدن از شیوههاي تبلیغی محصور در کلیسا و صومعهها، ترك پوشش مرسوم اربابان
کلیسا، ظاهر شدن در هیأت مردان و زنان شیکپوش در صحن استادیومهاي بزرگ و حتی استفاده از شعبدة انرژي درمانی و امثال
اینها جمع کثیري از مردم مفلوك افریقایی، آسیایی و امریکایی را مجذوب و شیفته ساخته است. در سالهاي اولیۀ حرکتهاي
استعماري، مسیونرهاي مذهبی، فراماسونرها و پس از آنها مستشرقین، زمینهساز حضور مردان سیاسی و نظامی اروپایی در شرق
اسلامی و سایر ممالک بودند. اما، دوران جدید، ما را شاهد حضور مردان سیاسی و نظامی اروپایی و امریکایی ساخته است که
جاده صافکن و زمینهساز حضور مبلغان انجیلی در صحن و سراي ساکنان شرق اسلامیاند. اینان، با تصرف در جان و ذهن و روان
ساکنان کشورهاي اسلامی، آنها را تابع اغراض و اهداف مردان سیاسی و نظامی میسازند. شایان ذکر است که طی سه دهۀ اخیر
این جماعت گرداننده و سیاستگزار اصلی امریکا بودهاند. آمار حکایت از آن دارد که پس از اشغال عراق بیش از یک میلیون
کتاب مقدس این جریان در میان مردم عراق، و قریب به یک میلیون و سیصد هزار نسخه از همین اثر نیز در میان عموم مردم و
جوانان ساکن مناطق کردنشین و جنوب ترکیه، توزیع شده است. طی سال جاري نسخههاي بیشماري از کتب و آثار این جماعت
صفحه 7 از 64
به زبان فارسی منتشر شده و رایگان در میادین شهر و ایستگاههاي مترو و دانشگاهها در اختیار مردم نهاده شده است. این همه در
حالی است که شبکههاي ماهوارهاي کلیساهاي انجیلی و تلویزیونی برنامههاي خو درا به زبانهاي عربی و فارسی نیز پخش میکنند
و به صورت گسترده مبلغان مذهبی پروتستان سعی در جذب جوانان مسلمان و شیعه نموده و براي تغییر مذهب و دین آنها را
بود در حالی که امروزه تنها « مسیحیت صهیونیستی » به « مسیحیت » تشویق میکنند. رویکرد اصلی این جریان در مرحلۀ نخست تبدیل
در ایالات متحدة امریکا بیش از 70 میلیون نفر از این جریان پیروي نموده و تمام امکان وعِده وعُده خود را مصروف حمایت از
در دل « مسلمانان صهیونیست » رژیم صهیونیستی میکنند. در مرحلۀ جدید، همۀ همت این جریان مصروف ایجاد جریان
سرزمینهاي اسلامی است. بر بسیاري از اهل خرد و بینش سیاسی پوشیده نیست که زمینۀ پذیرش و بسط این آموزه در میان برخی
از فرق و جریانات مذهبی التقاتی که در دل سرزمینهاي اسلامی کاشته و پرورده شده وجود دارد. شاید بتوان مهمترین اهداف این
جریان شبه مذهبی را جعل گروه مسلمانان صهیونیست دانست و سایر اهداف عبارتند از: 1. محتوم جلوه دادن پیشگوییهاي
مجعول و محرف دربارة آیندة خاورمیانه و به ویژه سرنوشت فلسطین اشغالی چنانکه میدانید در ادبیات این جماعت، طرفداران
جبهه مسیحی یهودي در جنگی هستهاي کلیۀ مسلمانان، اعراب و حتی کاتولیکها را در آرماگدون نابود میکنند و حکومتی
هزارساله را در زیر پرچمی در بیت المقدس به وجود میآورند. 2. زمینهسازي براي کاهش توان فرهنگی و دفاعی شرق اسلامی در
وقت مقابله با تهدیدات دلتاي شوم (امریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی). 3. دستیابی به جمع کثیري از جواسیس مجانی و مطیع
از میان ساکنان کشورهاي شرقی و اسلامی که همۀ همت خود را مصروف خدمت به غرب میکنند. 4. دستیابی به پشتیبانی
. جمعیت کثیر و میلیونی ساکنان امریکا و اروپا براي اجراي برنامههاي نظامی دلتاي شوم در خاورمیانه و به نفع رژیم صهیونیستی. 5
و کاهش نیروي برانگیزانندة مهدویت به نفع گرایش کاذب و محرف مبلغان « فرهنگ مهدوي حقیقی » ایجاد انحراف در جریان
انجیلی. 6. ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین و کاهش توان آنان در وقت حمایت از موعود مقدس و منجی کل، حضرت
صاحبالزمان(ع). بسیاري از شواهد و مدارك حاکی از آن است که آنان این ظهور را قریبالوقوع میشناسند و بازدارندگی و
دلتاي شوم قلمداد میکنند. 7. ایجاد رخنه در میان صفوف ملل مسلمان و « استراتژي سیاسی و نظامی » مقابله پیشدستانه را به عنوان
به ویژه اغفال جوانان. 8. جلوگیري از رشد روز افزون گرایش به اسلام در جهان. 9. دستیابی به جبههاي گسترده از درون ممالک
اسلامی براي حمایت از اسرائیل و یهود. 10 . ایجاد جریانی قوي و متشکل از جوانان براي رویارویی با تصمیمات دول اسلامی و
انتشار فرهنگ دینی اسلامی. 11 . کاهش نفرت و انزجار موجود میان ملل جهان دربارة اخلاق و عمل یهودیت صهیونیستی و تبدیل
آن به انس و علاقه و دوستی. 12 . گسترش فساد و تباهی در میان جوانان مسلمان از طریق برگزاري مجالس و محافل به ظاهر
و ابلاغ آن با شیوههاي مختلف نه تنها گام « موعود » مذهبی. این همه در حالی است که علیرغم طرح مسمتر این موضوع از سوي
این جریان برداشته نشده بلکه براي تقویت و حمایت از « شناسایی » جدي و مؤثري از سوي دستگاههاي فرهنگی مسئول کشور براي
مراکزي که خودجوش و با احساس مسئولیت به آسیبشناسی، دشمنشناسی و پاسخگویی به شبهات و نشر معارف حقیقی مشغولند
نیز اقدامی صورت نگرفته است. تجربه نشان میدهد که بسیاري از سازمانهاي مسئول فرهنگی در برهههاي مختلف و در وقت طرح
همهگیر یک موضوع، هنر خود را در صدور بیانیه و برگزاري چند همایش رسمی، چاپ چند بولتن نمایان میسازند و دیگربار همه
چیز رابه دست فراموشی میسپارند. اما چه باید کرد؟ اگر چه از لابهلاي موارد ذکر شده پاسخ این پرسش را میتوان یافت اما؛ در
حال حاضر تنها باید به شناسایی همۀ وجوه موضوع و گسترة آن پرداخت و پس از آن دربارة چه باید کرد؟ به گفتوگو نشست.
والسلام
اسوه فقاهت
صفحه 8 از 64
مرجع عالیقدر تقلید، عالم عامل و فقیه وارسته حضرت آیتالله العظمی حاج میرزا جواد آقاي تبریزي اشاره: رحلت مرجع عالیقدر
1305 ) که به حق مصداق بارز این - تقلید، عالم عامل و فقیه وارسته حضرت آیتالله العظمی حاج میرزا جواد آقاي تبریزي ( 1385
کلام امام صادق(ع) بود که فرمود: اما هر یک از فقها که نفس خود را بازدارنده، دین خود را نگهدارنده، هواي خود را پسزننده
و اوامر مولاي خود را اطاعت کننده بود، بر عوام (مردم) لازم است که از او پیروي کنند. 1 خسارتی بزرگ براي حوزههاي علمیه و
ضایعهاي دردناك براي جهان تشیع بود. ضمن تسلیت این مصیبت بزرگ به پیشگاه مقدس امام عصر(ع) و عموم شیعیان و آرزوي
علو درجات براي آن فقید سعید، توجه خوانندگان عزیز مجله را به برخی از آخرین سخنان ایشان جلب میکنیم. مسئولیت علما در
زمینۀ مهدویت حرف ما این است که باید زمینه را مساعد کنید که اگر غیبت، صدهزار سال هم طول بکشد عقاید مردم خراب
نشود. مرحوم آیتالله العظمی تبریزي(ره) که مواضع محکم، دلسوزي براي دین، مذهب و مصالح مسلمین و اهتمام بلیغ در تعظیم
شعائر ایشان زبانزد خاص و عام بود در یکی از دیدارهاي خود با جمعی از مهديپژوهان به نکات جالب و قابل توجهی اشاره
مینمایند که توجه خوانندگان عزیز را به برخی از آنها جلب میکنیم: هر قدر دوران غیبت طولانی شود، حیرتها بیشتر بروز
میکند. اصل وجود و امامت حضرت مهدي(ع) با ادله متقن ثابت شده است، ابتدا این را پی بگیرید. در این مورد من هم چند نکته
خدمتتان میگویم: 1. روایات نهی از تسمیه حضرت که روایات معتبري است و قدماي محدثان بابی به آن اختصاص دادهاند،
حاکی از وجود حضرت میباشد؛ زیرا امام موجود بوده است که نهی از تسمیه او شده است. گرچه این نهی در آن روز به دلیل تقیه
آخرین باري که حضرت را دیدم، » : باشد. 2. در نوادر، باب طواف حج در جواب حمیري از یکی از نواب اربعه نقل میکند که
که با نقلهاي معتبر ثابت است، نیز بر تولد حضرت دلالت دارد. در هر « اثناعشر خلیفه » 3. روایات .« کنار کعبه و در حال طواف بود
حال اصل این روایات نزد فریقین از مسلمات است. عامه میگویند حضرت متولد نشده است، ولی ما میگوییم [که] او پسر امام
حسن عسکري(ع) است، با دلایل متعدد و قطعاً متولد شده است و الآن حی و حاضر و ناظر است. 4. عنایات حضرت، دلیل دیگر بر
وجود اوست. [آقاي رکنی] امام جمعه بندرلنگه، قضیه آخوند سنی را که تازه شیعه شده بود، براي من نقل کرد. [او میگفت] سبب
شیعه شدنش، این بود که آن شخص به شهر میرود و فرشی میخرد و آن را بر وانتی میگذارد. وقتی پیاده میشود، وانتی، فرار
دقایقی «. در ذهنم، امام زمان شیعهها آمد. گفتم، اگر حق میگویند، باید فرشم را برگرداند » : میکند. خیلی متأثر میشود. میگوید
راننده پاسخ «؟ چرا آوردي » : بعد، در میزنند. او در را باز میکند و راننده وانت را میبیند که فرش را آورده است! میگوید
.« در را باز کردم تا ماشین را داخل گاراژ ببرم، در بسته شد. دوباره باز کردم، بسته شد. فهمیدم قضیهاي در این فرش است » : میدهد
5. دیدن حضرت دلیل وجود او است. آقاي خوئی میگفت: [دربارة] شیخ علی قمی پدر آقا موسی قمی که مورد اتفاق و قبول
مراجع بود [و] آقاي خوبی و آقاي میلانی و امثال آن دو، به او اقتدا میکردند میگفتند [که او]، امام زمان را دیده است. اصرار
روزها روزه داشتم. بعد از ظهر، طرف کوفه میرفتم. شب میماندم و افطار و » : کردند که چیزي بگوید. او بعد از خیلی اصرار گفت
سحري میخوردم و به نجف برمیگشتم. روزي تأخیر شد و دیر به مسجد کوفه رسیدم. نشستم تا خستگی از تنم برود. سه سید
اوضاع را «؟ از نجف میآیی » : دیدم. کاسۀ آبی جلويشان بود. وقت افطار بود. سلام کردم و نشستم تا استراحتی کنم. پرسیدند
پرسیدند. چند نفر را از جمله آقاي سید ابوالحسن اصفهانی که هنوز رئیس و مرجع نشده بود اسم بردند. دربارة آقاي خوبی
نخوردم و پا شدم. نماز خواندم و .« آبی میل کنید » : گفتند !« من، حال ندارم و او چه چیزهایی میپرسد » : پرسیدند. با خود گفتم
افطار کردم و کارهاي شبانه را کردم و خوابیدم. قصدم این بود که قبل از سحر بلند شوم و نماز شب بخوانم و سحري بخورم. بیدار
شدم و دیدم اذان شده است. ناراحت شدم. وضو گرفتم. آمدم دیدم آن سه سید، نماز میخوانند، مشغول شدم، آنان، نماز خواندند
خیلی آرزو داشتم، مجتهد بشوم، اما » ایشان ادامه داده بود که «! و رفتند. من هم خواندم. یک وقت دیدم که مسجد تاریک شد
حرف دیگر ما این است که باید زمینه را مساعد کنید که اگر غیبت، .« نشدم. شاید، سببش آن بود که آن کاسه آب را نخوردم
صفحه 9 از 64
صدهزار سال هم طول بکشد عقاید مردم خراب نشود فردي بود هر روز میگفت: حضرت میآید، ظهور نزدیک شده [است] یک
بار گفت: سه ماه دیگر حتماً آقا میآید. سه ماه بعد گفتیم چه شد؟ گفت بداء حاصل شد!! [این چیزها، عقیده مردم را خراب
میکند] باید کاري کنیم که ایمان راسخ پیدا کنیم. خداوند داستان چهار پرنده را [در ماجراي حضرت ابراهیم(ع)] نقل میکند تا
ایمان راسخ پیدا شود. طرح ادله متقن در اثبات امامت و وجود حضرت ولیعصر(ع) به همراه نقل بعضی داستانهاي متقن که
حاکی از عنایت، توجه و یاري حضرت است در قلوب تأثیر میکند و میرساند امام زمان الطاف خفیه دارد. البته مراقب باشید نه هر
داستانی و از هر کسی [بلکه] داستانهاي متقن را به مردم و جوانان بگویید تا منقلب شوند، نوع جوانان بحمدلله خوباند و از
2. به نقل از: افق حوزه (هفتهنامه . فطرتهاي پاکی برخوردارند. 3 پینوشتها: 1. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 18 ، ص 95 ، ح 20
3. به نقل از: روزنامه اقتصاد (ویژهنامه شماره 11 مهدي موعود). سهشنبه 7 آذر . خبري حوزههاي علمیه)، دوشنبه 6 آذر 1385
.1385
نبی، رسول و امام، تفاوت و شئون
گفتوگو با حجتالاسلام و المسلمین شیخ محمدباقر تحریري اشاره: حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدباقر تحریري، فرزند
مرحوم آیتالله شیخ محمود تحریري(ره)، از اساتید و محققان حوزة علمیۀ قم و از شاگردان علامه طباطبایی(ره) و آیتالله شیخ
علی سعادتپرور(ره) است و در حال حاضر جمعی از جویندگان اخلاق و عقاید اسلامی از مباحث ایشان در قم و تهران بهره
میگیرند. تدریس یک دوره اصول فقه، اسفار ملاصدرا، تفسیر المیزان و شرح بر ادعیه، مناجات و احادیث معصومین(ع)؛ همچون
مناجات شعبانیه، دعاي عرفه سیدالشهدا(ع)، دعاي افتتاح، دعاي ابوحمزة ثمالی، حدیث پیامبر اکرم(ص) خطاب به اباذر(ره)،
حدیث امام صادق(ع) خطاب به عنوان بصري، و ... را میتوان در زمرة سوابق علمی و پژوهشی وي برشمرد. برجستهترین اثر این
محقق گرانقدر، کتاب جلوههاي لاهوتی، (شرح اخلاقی زیارت جامعه کبیره) است که چندي قبل در سه مجلد انتشار یافت. تبحر و
موجب بود تا در همین رابطه، که از جمله لوازم آشنایی با ولایت امام « ولایت و امامت » تسلط ایشان در تبیین قرآنی و روایی مباحث
به حضور شما گرامیان تقدیم « امامت در قرآن » عصر(ع) است، به گفتوگو بپردازیم. نخستین بخش از این گفتوگو را با موضوع
میداریم، باشد که مورد استفادهتان واقع شود ?. با توجه به این که موضوع امامت یکی از اصول دین اسلام و مذهب تشیع میباشد
و در آیات و روایات متعددي نیز به مبانی و نیز شاخههاي آن پرداخته شده است، به عنوان نخستین پرسش از شما درخواست
میکنیم چنانچه ممکن است به مبانی این بحث از منظر قرآن کریم اشاره بفرمایید ?. با تشکر از این که درصدد تبیین این بحث مهم
و نورانی هستید. با توجه به مسائلی که انسان، همواره در زندگانی دنیاییاش با آن مواجه است به نظر میرسد یکی از مسائل مهم
ادیان الهی همین مسئله امامت است؛ خصوصاً از دیدگاه دین مبین اسلام که یک دین جهانی و ابدي است. ابدي بودن دین و
جهانی بودن آن باید مبتنی بر مبانی و ملاكهاي متناسب با خود آن باشد. به اساسیترین ملاك و مبنا براي جهانی و ابدي بودن
دین اسلام مسئله امامت است که هماهنگ با هدف عالی دین میباشد. ویژگی مهم مکتب تشیع هم که موجب زنده بودن آن شده
است، همین مسئله امامت است؛ زیرا در هیچ مکتبی اینگونه نیست که امامت از دیدگاه خود مکتب مطرح شود و از درون همان
آغاز کنیم؛ « امام » مکتب بجوشد، بلکه باید از خارج مکتب بیاید و آن را رهبري بکند لذا براي شروع بحث ناچاریم که از خود واژة
اینکه امام در لغت به چه معناست، در قرآن کریم در چند جا مطرح شده، خداي متعال در چه مواردي آن را بیان فرموده و فرق بین
چیست؟ اینها مسائلی است که در قرآن به آن اشاره شده است. همچنانکه دَأب قرآن بر این است که در « رسول » و « نبی » ،« امام »
هر مسئلهاي اصول و مبانی و کلیات را بیان کند، در این رابطه هم دریغ نکرده است ?. واژة امام در لغت به چه معناست و نسبت ما
انسانها با آن چیست و در مسیر زندگانیمان چه ارتباطی با امام برقرار میکنیم ?؟ از جمله کسانی که در علم لغت، واژههاي
صفحه 10 از 64
است که مورد قبول فریقین (شیعه و سنی) است و در این رابطه تحقیقات خوبی کرده « راغب اصفهانی » ، قرآنی را تحلیل کردهاند
میداند؛ یعنی کسی که از او تبعیت میشود و الگو قرار میگیرد حال کتاب باشد یا انسان یا « مقتدا » است. او واژة امام را به معناي
« اَمام » سخن یا عمل به عبارت دیگر در آن امري که از آن پیروي میشود، جلودار و پیشوا قرار میگیرد. لفظ اِمام هم به همان
برمیگردد؛ به معناي جلودار. و امام، جلودار یک جریان و یک سیر است. بعد از تحلیلِ معناي لغوي این لفظ باید به ساختار
وجودي خودمان برگردیم. انسان، عمدتاً در رفتار و کردار و عملکردهایش سعی میکند که یک الگویی داشته باشد. سیر وجودي
انسان را که در این عالم ملاحظه میکنیم، میبینیم از ضعف و جهل برخاسته و در مراحلی از وجودش با ضعف و جهل همراه است
و دیگران به او کمک میکنند و امورش را اداره میکند و چارهاي هم نیست. مشکل انسان غیر از حیوانات است. حیوانات از همان
ابتداي به وجود آمدن، رفتارشان مشخص است و خداوند متعال به گونهاي آنها را آفریده است که یک درك غریزي در
وجودشان نهاده که چه مسیري را بروند و لذا از همان ابتدا به گونهاي از محیط خانوادهشان استقلال پیدا میکنند. اما انسان این
گونه نیست. انسان رشد تدریجی در علم و دستگاههاي ادراکی و تحلیلی دارد، لذا وقتی که خوب ملاحظه شود، این رشد ایجاب
میکند که در هر زمینهاي، الگویی را جلودار خودش قرار دهد که از آن تبعیت کند و آن مسیر را بپیماید تا وقتی که به یک
شکوفایی عقلانی میرسد که میتواند حق را از باطل و خوب را از بد تمیز دهد. در آن مرحله هم باز میبینیم که به دنبال الگوهاي
فکري است که از جهت عقلانی و ادراکی، قانونی را پیش روي خودش قرار دهد که کارهایش را با آن قانون هماهنگ کند. آن
انسان میشود. یعنی انسان آن ضابطه و قانون را پیشروي خود قرار میدهد تا به آن عمل کند. از این « امام » قانون، طبق این تحلیل
جهت با این تحلیل کوتاه استفاده میشود که اصلًا مسئلۀ طلب امامت به این معنا فطري انسان است و هر انسانی به هر حال، فکر یا
شخصیتی را در امور زندگی، مقتداي خود قرار میدهد. باید ملاحظه شود که اینها از مقدمات لازمۀ بحث است و بعداً باید بیشتر
به آن پرداخت. اساساً قرآن کریم معارفی را که بیان میکند بر اساس فطرت انسان است آنچنان که مقتضا و درخواست فطرت
است، معارف اسلام پاسخگوي صحیح درخواست آن امور درونی انسان است ?. اگر احساس نیاز و ضرورت داشتن امام، موضوعی
فطري است پس چرا در طول تاریخ میبینیم که انسانها و اقوام، معمولًا در برابر انبیا که امام مردم تلقی میشوند، عکسالعملهاي
منفی و مقاومتآمیز نشان میدادند ?؟ سؤال خوبی است. منظور آن است که مقتضاي فطري بودن تبعیت از امام این است که
انسانها همواره به دنبال امام بر حق باشند؛ اما مطلبی که عرض شد فراتر از این است. آن مطلب بیانگر این است که انسان به طور
کلی در هر یک از امور خود به دنبال امام است ولی چون انسان تمایلات مختلفی دارد؛ هم تمایلات ظاهري و مادي و هم تمایلات
روحی و معنوي، همچنین از طرف دیگر خداي متعال میخواهد ما در این عالم تحت قوانینی که خودش براي انسان آفریده است به
آن اهداف حقیقی، عمیق و مخفی از وجودمان نائل شویم، لذا همواره تخلف از امر فطرت هم وجود داشته است. اصل الگوپذیري
و مقتدا داشتن یک امر فطري است، منتهی خداي متعال میخواهد این امر فطري را در قالب صحیح آن رشد بدهد؛ چرا که او انسان
را براي آن اهداف عالیه آفریده و تنها خودش میداند که راه رسیدن به آن هدف واقعی چیست و چه کسانی میتوانند متکفل بیان
این راه و مقتداي انسان باشند. لذا در بحثهاي بعد به این اشاره خواهیم کرد. هر امر فطري به ایجاد خداي متعال در نهادِ انسان قرار
داده شده و او هر چه که این امر فطري را شکوفا میکند، در عالم آورده است منتهی انسان به گونهاي است که میتواند امور
فطرياش را با اختیار شکوفا کند و یا اینکه جلوي شکوفایی آن را بگیرد و در مسیر منحرف آن را شکوفا کند. با این تحلیل
عقلایی میتوان گفت مسئله تمایل به الگو در نهاد انسان قرار داده شده است، منتهی چون انسان ابعاد گوناگونی دارد در هر بُعدي
یک الگو میخواهد و عدم تأمل در ابعاد اصلی و فرعی وجود او، و تمایلات حقیقی و غیر حقیقی آن موجب میشود که گاهی
یک بعد انسان بر بُعد دیگرش غلبه کند؛ مثلًا بعد مادي بر بعد روحیاش غلبه میکند؛ چون ابتدا ابعاد ظاهري انسان شکوفا میشود
و نتایج نزدیکتري نسبت به ابعاد روحانی دارد، لذا تمایل عمومی بشر به شکوفایی این ابعاد مادي است و اگر بُعد عقلانی انسان
صفحه 11 از 64
شکوفا نشود و انسان به دنبال مقتضیات روحیاش نرود، قطعاً این بعد بر بعد دیگر رحجان پیدا میکند. به همین دلیل انبیا، اولیا و
امامانی که میآمدند تا رهبري بعد روحانی انسان را به دست گیرند و او را به آن نتایج حقیقی برسانند، مورد بیمهري انسانها قرار
لذا به پیروان حق میفرماید که اول امامان کفر را ؛« امام حق » و « امام کفر » : میگرفتند. قرآن کریم امامان را دو قسمت کرده است
نابود کنید. وقتی آن سردستهها نابود شوند قهراً بقیه که به نحوي تحت رهبري آنها هستند، یا متنبّه میشوند و یا از مخالفت دست
1 اساساً این مسئله جنبۀ روانی هم دارد. چیزهایی که جلودار کارهاي انسان هستند، شخصیت او را .« فقاتلوا أئمّۀ الکفر » : برمیدارند
شکل میدهند؛ یعنی شخصیت هر انسان با امري که آن را در هر زمینهاي الگو و مقتداي خودش قرار میدهد، ارتباط دارد. اگر
انسان در خوردن یک طریقۀ خاصی را دنبال کند همیشه نحوة خوردن در قالب مخصوص خودش ظهور میکند. از این جهت قرآن
کریم بیان میکند که انسانها در روز قیامت براي حشر فرا خوانده میشوند و این حشر موازین و قواعد خاص خودش را دارد که
این موازین در حقیقت الگوها و امامان انسان هستند. هر کسی با همان موازینی که رفتار و کردار و عقایدش را منطبق کرد، صدا
2 کسی که به باطل اقتدا کرده و روح و شخصیت انسانیاش در هر جهتی از طریق باطل .« یوم ندعو کلّ أناسٍ بإمامهم » : زده میشود
شکل پیدا کرده، به همان الگو صدا زده و در قیامت محشور میشود، و آن کسی که مقتداي او امام حق است نیز به همین شکل. از
« امام » این اصطلاحات قرآن، اهمیت امامت و نقشی را که امام بر عهده دارد، استفاده میکنیم . به همین دلیل قرآن کریم از لفظ
و یا عباراتی از این دست. از « یوم ندعو کل أناس برسولهم » یا « یوم ندعو کلّ أناس بنبیّهم » استفاده کرده و به جاي آن نفرموده
دیدگاه قرآن خلقت انسان با وجود نبی همراه است. چه بسا قبل از اینکه انسانها به وجود بیایند به صورت کثیر نبی خلق کرده و
همینطور رسول در هر زمانی بوده ولی غفلت از امام هرگز وجود ندارد. معلوم میشود که قرآن کریم مبیّن این مطلب است که
از ابتداي خلقت انسان در نظام هستی بوده است، چون با آن بیانی که عرض کردیم الگوخواهی انسان امري فطري است و « امام »
خداي متعال امور فطري و استعداد شکوفایی آنها را از اول ایجاد فرموده است. از طرفی با این تعبیراتی که گفته شد امام، شخصیت
بخش وجود انسان است و انسان هم که در هر زمینهاي به دنبال الگویی میگردد، بنابراین شخصیتش در آن زمینه آنگونه ظهور
پیدا میکند. نکتۀ دیگري براي تکمیل این بحث عرض کنم و آن اینکه گاهی قرآن کریم، کتابی را هم که الگو قرار گرفته است،
3 یعنی قبل از قرآن، کتاب موسی(ع) را امام آورده است ?. چه تفاوتی بین « و من قبله کتاب موسی اماماً و رحمۀ » : امام نامیده
در قرآن کریم وجود دارد؟ از اصطلاحات قرآن کریم استفاده میشود که این سه واژه بیانگر سه وظیفه « امام » و « نبی » و « رسول »
است. خداي متعال انسان را براي عبودیت خودش آفریده و این همان هدف عالی آفرینش است. به همین دلیل باید شخصی بین
مردم باشد تا راه رسیدن به این عبودیت و پیاده کردن آن را بیان کند. پروردگار ما این راه را از طریق انبیا و اولیا بیان نموده و از
طرفی فرموده است که رهبري این راه باید از جنس خود انسان باشد در حالی که عدهاي بهانهجو براي شانه خالی کردن از قبول
مسئلۀ هدایت الهی اعتراض میکردند که ما ملائکه را میخواهیم، چرا آنها پیامبر ما نمیشوند؟ خداوند متعال هم میفرماید: اگر
4 به هر حال باید به گونهاي باشد که با انسان گفتوگو .« و للبسنا علیه ما یلبسون ...» ملائکه را هم میآوردیم در قالب بشري بودند
کند و حجت بر انسان تمام گردد. انسانهاي متعارف که اکثریت را هم تشکیل میدهند نمیتوانند با ملائکۀ مجرد ارتباط
محسوسی داشته باشند لذا خداوند متعال هم چنین کاري نمیکند. از اینجا نتیجه میگیریم که خداي متعال که انسان را در این
عالم آفریده و به ملائکه هم فرموده که من میخواهم او را خلیفه و جانشین خودم قرار بدهم باید افرادي را براي انسانها بفرستد تا
راه جانشینی را به آنها بگویند. این افراد باید از خداي متعال خبر بگیرند. پس در مرحلۀ اول براي ارتباط انسانها با عالم غیب
به معنی خبرگیري است). خداوند متعال انبیاي متعددي داشته است، اگر چه در قرآن « نبأ » از « نبوت ») . مسئلۀ نبوت مطرح میشود
کریم تعداد آنها ذکر نشده است ولی از روایات استفاده میشود که خداوند متعال 124 هزار پیامبر داشته است که اول آنها
حضرت آدم(ع) بوده است. اجمالًا برخی از این انبیا فقط جنبۀ خبرگرفتن براي خودشان را داشتهاند که به نظر میرسد مقدار آنها
صفحه 12 از 64
کم باشد و اما آن قسم دیگر از انبیا که براي اجراي هدف آفرینش مقرر شدهاند علاوه بر گرفتن خبر، وظیفۀ رساندن خبر را هم
« رسول » دارند، با این تفاوت که حیطۀ رساندن خبر هم در بین آنها متفاوت بوده است. قرآن کریم چنین کسانی را اصطلاحاً
مینامد ?. آیا تنها تفاوت بین نبی و رسول همین ابلاغ اخبار به مردم است یا اینکه از حیث وجودي هم متفاوت بودهاند به گونهاي
که در نحوة ارتباط با خداوند و گرفتن وحی سطوح مختلفی داشتهاند ?؟ فرقی که عموم علما بیان میکنند همین سمت گیرندگی
خبر توسط نبی و گرفتن و رساندن اخبار به وسیلۀ رسول است که البته خود رسولان هم از لحاظ حیطۀ رسالتشان به اولوالعزم و غیر
اولوالعزم تقسیم میشوند. لکن مرحوم علامه طباطبائی(ره) از آیات قرآن کریم استفاده میکنند که اینطور نیست و نبی هم یک
سِمَت رساندن دارد؛ با این فرق که رسول بعد از رساندن وحی، اتمام حجت هم میکند. به این معنا که این مطلبی را که من به شما
میرسانم از ناحیۀ خداوند متعال است، اگر کسی از آن تبعیت کند به نتایجش میرسد و اگر کسی از روي عناد و ابطال مخالفت
یک مقدار « امام » با « رسول » کند مبتلا به عذاب الهی میشود. پس به این معنا هم انبیا و هم رُسُل واجب الاطاعه بودهاند. فرق
ظریفتر است و آن این است که بعد از پذیرش مسئلۀ رسالت توسط انسانها، امام زمام امور آنها را به دست میگیرد و آنها را
رهبري میکند. به طور روشنتر فرق آن دو این است که کار رسول ارائۀ کلیات و مقتدا بودن و تبعیت شدن در اصول کلی زندگی
است ولی امام آن اصول را در جزء جزء اعمال انسانها پیاده میکند تا بدین وسیله مقتداي انسانها باشد ?. همانطور که شما بیان
فرمودید طبق تعریف مرحوم علامه، فرق انبیا و رسل در اتمام حجت است یعنی انبیا حجتهاي الهی نبودند پس چگونه واجب
الاطاعه بودهاند ?؟ خداوند متعال براي رساندن هدایتش، براي انسانها درجاتی را قائل شده است. بعضی از آنها رسالت اصلی را
دارند و برخی رسالت فرعی. رسولانی که عنوان نبوّت بر آنها غلبه دارد، بدین معنا حجت نبودهاند تا تبعیت از کلامشان فی حدّ
ذاته ملاك باشد، بلکه حجت بودن آنها در پرتو رسولان بالاتري است که رسالتشان اصالتاً حجت بوده است بنابراین آنها رسولان
تبلیغیِ آن رسولان اصلی بودهاند و همان رسولان اصلی حجتاند. بدین معنا که تبعیت از آنها آثار و نتایجی دارد و عدم تبعیت و
مخالفت آنها هم آثار شومی دارد اما نه فی حد ذاته و به عنوان خودشان بلکه ایشان فرع رسولان بالاتر یعنی حجتهاي الهی
بودهاند که اتمام حجت میکردند. حال باید حقیقت رسولان اولوالعزم روشن شود. آنها رسولانی بودند که دین مشخصی داشتند
و صاحب کتاب بودند. حکم خداوند متعال اینطور بین آنها اقتضا کرده که از اول خلقت تا نهایت خلقت پنج نبیّ الوالعزم داشته
باشد. قرآن کریم در آیۀ 7 سورة احزاب اسامی این پیامبران الوالعزم را آورده است: و إذ أخذنا من النبییّن میثاقهم و منک و من نوح
و إبراهیم و موسی و عیسی بن مریم و أخذنا منهم میثاقاً غلیظاً. و [یاد کن] هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح
و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم، و از [همۀ] آنها پیمانی استوار گرفتیم. الوالعزم بودن آنها را از روایات میفهمیم. خداي
متعال در ابتدا میفرماید: ما از همۀ انبیا میثاق و پیمان گرفتیم تا هدایت ما را به مردم برسانند ولی در مورد پیامبران الوالعزم
یعنی ما از ایشان میثاقی غلیظ گرفتیم یعنی غیر از میثاق همۀ انبیا، یک میثاق خاص. سپس در « و أخذنا منهم میثاقاً غلیظاً » : میفرماید
آیۀ بعد میفرماید: لیسئل الصادقین عن صدقهم و أعدّ للکافرین عذاباً علیما.ً 5 تا راستان را از صدقشان باز پرسد، و براي کافران
عذابی دردناك آماده کرده است. معناي اتمام حجت همین است. اگر چه آیۀ شریفه در بیان قیامت و نتایج اعمال کفار است ولی
چند معنا دارد مثل اینکه شخصی یقۀ دیگري را بگیرد که چرا این کار را کردي؟ ما کردار را « حجت » . به آن حجت گفته میشود
به تو نشان داده بودیم. پس اولین حجت همواره از آنِ خداست که با آوردن راه و معین کردن هدف و رهبر، دهان بشر را بسته
است و میفرماید اگر این کار را نمیکردیم و میخواستیم از این بشر سؤال کنیم، یقۀ ما را میگرفت: رسلًا مبشّرین و منذرین لئلّا
یکون للناس علیالله حجّ ۀ بعد الرسل. 6 پیامبرانی که بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براي مردم، پس از [فرستادن] پیامبران، در
مقابل خدا [بهانه و] حجتی نباشد. امکان دارد لفظ اولوالعزم که در روایات آمده است مأخوذ از این آیۀ شریفه باشد که فرمود:
7 اگر چه در آیۀ شریفه اسامی آنها ذکر نشده است ولی روایت ضمن تصریح به 5 نفر بودن ایشان، اسامی .« اولوالعزم من الرسل ...»
صفحه 13 از 64
آنها را هم بیان میکند. برجستگی خاص آنها علاوه بر دیگر رسولان، کتابی است که آوردند و باید در ابلاغ و حفاظت از
کتابشان تا جایی که میتوانند دفاع و مقاومت بکنند، حتی اگر منجر به ریختن خونشان شود. این صاحبان عزم و جزم به هیچ وجه
حقّ شانه خالی کردن از سمت رسالتشان را ندارند. در عین حال ما ملاحظه میکنیم که خداي متعال براي عدهاي از این رسولان،
است. از اینجا معلوم میشود مقام امامت، از « امامت » مقام دیگري را هم بیان کرده، حتی براي بعضی از انبیاي الولعزم و آن مقام
جانب خداوند مقام خاصتري است. ممکن است امامت و رسالت در یک جا جمع بشود اما سمتها فرق میکند. حضرت
ابراهیم(ع) بعد از طیّ مراحلی به مقام امامت نصب میشوند. این بحث، بحث شریفی است مفسران هم بحث کردهاند لکن بهترین
آنها از علامه طباطبائی (ره) است. بحثهاي متعددي پیرامون آیه 124 سورة مبارکه بقره و آیاتی که بیانگر این هستند که خداي
متعال حضرت ابراهیم(ع) را پس از طیّ مراحلی به مقام امامت نائل فرمود، مطرح است ولی در اینجا فقط به صورت گذرا بحثی را
عرض میکنم که بیانگر ارتباط مقام امامت با مقام رسالت الوالعزمی و همچنین نبوت حضرت ابراهیم(ع) باشد خداوند متعال
حضرت ابراهیم(ع) را به کلماتی امتحان کرد و بعد از اینکه آن حضرت از آن امتحان به خوبی و به طور کامل بیرون آمد، به او
فرمود که تو را براي مردم، امام قرار میدهیم. از آیات شریفه استفاده میشود که حضرت با مسئلۀ تبعید و مسئلۀ مبارزات طولانی با
بتپرستها، ستارهپرستها و انسانپرستها امتحان شد و بالاخره از همۀ آنها پیروز بیرون آمد که اینها مراحل اولیه رسالت
حضرت است. همین طور استفاده میشود که یکی از امتحانات مهم بعد از رسیدن ایشان به فرزند است؛ آنچنان که خانمش تعجب
بلاء » : کرد که آیا ما در زمان پیري فرزنددار میشویم؟ و بعد از فرزنددار شدن خداي متعال او را امتحان بزرگی کرد؛ به تعبیر قرآن
و آن ذبح حضرت اسماعیل(ع) است. حضرت ابراهیم (ع) از این امتحان هم سربلند بیرون آمدند. « عظیم؛ این بلاي عظیمی است
بنابراین معلوم میشود که این اعطاي مقام امامت در اواخر عمر شریف آن حضرت بوده است. مرحوم علامه طباطبائی میفرماید،
کسی نگوید امامت همان مسئلۀ رسالت است، بلکه این امامت بعد از رسالت است. آیات متعددي که ما فقط به مضامین آنها اشاره
کردیم بیانگر این است که مقام امامت یک اصلی است که قبل از اسلام هم در بین امتها مطرح بوده است. در دو جاي دیگر قرآن
داریم که امامت را در رابطه با انبیاي بنیاسرائیل بیان میفرماید: در آیۀ 24 سورة سجده میفرماید: وجعلنا منهم ائمّۀً یهدون بأمرنا
لمّا صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون. و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به
فرمان ما [مردم را] هدایت میکردند. و وقتی آیات قبلش را بررسی میکنیم این نکته را به طور صریح استفاده میکنیم که ضمیر
به چه کسانی برمیگردد: و لقد آتینا موسی الکتاب فلا تکن فی مریۀٍ من لقائه و جعلناه هديً لبنی اسرائیل. کتاب را هدایت « فیهم »
یعنی از این بنیاسرائیل که البته عدهاي از بنیاسرائیل هم بودند. آیۀ « فیهم » براي بنیاسرائیل آوردیم... . بحث بنیاسرائیل است
دیگري که به این معنا دلالت میکند آیۀ 73 سورة انبیاست که میفرماید: و جعلنا هم ائمۀ یهدون بأمرنا... قبل از این جمله انبیائی را
به همۀ آنها برمیگردد « هم » ذکر میکند که عبارتند از حضرت لوط و حضرت اسحاق و حضرت یعقوب (ع) . در این جا ضمیر
که البته باز از انبیاي دیگر هم اجمالًا ذکري به میان میآورد. بحث ما این است که چه کسانی ائمه قرار داده شدند: و نجیّناه و لوطاً
إلی الأرض التی بارکنا فیها للعالمین و کلّاً جعلنا صالحین. از آیۀ 51 سورة انبیا شروع میکند به بیان سرگذشت حضرت ابراهیم(ع)
و مراحلی که برایشان وارد شد سپس تقریباً مسائل رسالت را بیان میکند تا به مسئلۀ افتادن در آتش و نجات از سوزش آن میرسد.
پس از آن به حضرت لوط(ع) که در روایات از پیامبران تبلیغی حضرت ابراهیم(ع) معرفی شده است. و در آخر به حضرت اسحاق
و حضرت یعقوب (ع) میرسد. حضرت اسحاق از فرزندان حضرت یعقوب و حضرت یعقوب هم نوه حضرت ابراهیم(ع) است.
میفرماید ما همۀ اینها را امام قرار دادیم. چیزي که مهم است توصیفاتی است که خداي متعال براي این امامان بیان فرموده است.
در این دو جا میفرماید ما از انبیاي بنیاسرائیل امامانی قرار دادیم تا هدایت به امر کنند. خود این بحث لطیف و عمیقی است که
اکنون مجال آن نیست. خلاصۀ مطلب اینکه تا اینجا نتیجه میگیریم مسئلۀ امامت از دیدگاه قرآن یک حقیقتی جداي از مسئلۀ
صفحه 14 از 64
رسالت است گرچه با هم جمع میشود، و امامت در پرتو رسالت است. حضرت موسی(ع) رسول بوده است. تا کتابی به ایشان داده
شود و آن کتاب امام باشد. از این نکته استفاده میکنیم که سمت امامت همان مقتدا شدن در جمیع امور انسان به سوي خداي
متعال است ?. شخص رسول با دارا شدن چه خصوصیتی امام میشود؟ همچنین بعد از وصول به سمت امامت، مردم چه وظیفهاي
در قبال ایشان دارند با توجه به این نکته که از قبل هم اطاعتشان واجب بوده است. پس تکلیف مردم نسبت به مقام رسالت در
مقایسه با مقام امامت چه تفاوتی دارد ?؟ قطعاً هر یک از این سمتهایی که خداوند متعال به کسی میدهد باید با یک سري
شایستگیهاي شخصی همراه باشد. یعنی شخص باید در ارتباط با خداي متعال شایستگیهایی را ابراز کند وگرنه هر کسی قابلیت
ارتباط مستقیم با خداي متعال یا ملائکهاي که وسائط فیض خداوند هستند را ندارد. لذا هم انبیاي الهی و هم رسولان الهی آن
شایستگی را در مقام اعتقاد صالح یعنی پذیرش ربوبیّت مطلقۀ خداي متعال دارند و اینکه در نظام عالم تنها او باید حاکم و
قانونگذار باشد. و یکی از ابعاد اعتقادي نبیّ این است که او اولین کسی است که به مسئلۀ نبوتش معتقد است. نمیشود نبی، نبی
باشد اما معتقد به نبوت خودش نباشد یا شک در نبوت خودش داشته بشد. همۀ اینها به توحید برمیگردد و بازگشت آن به شئون
ربوبیّت خداوند متعال است. بنابراین اول باید موحّد باشد و از شئون موحّد بودن این است که خداي متعال را ربّ تکوینی عالم و
ربّ تشریعی انسان بداند. و این که ربوبیّت تشریعی خداي متعال که در حقیقت اداره کردن انسان است از طریق وسائط انجام
میشود. باید به این مسائل اعتقاد داشته باشد، به وسائط فیض الهی یعنی ملائکه ایمان داشته باشد، و اینکه به هر حال کسی باید
باشد که این قوانین را در عالم بگیرد. این در مقام اعتقاد بود و اما در مقام عمل هم باید تعبیت بکند و از آن طرف هر مقدار مقام و
سمت بیشتر باشد شایستگی فرد هم باید بیشتر باشد، چون انسان فعالیتهاي گوناگونی دارد و به وسیلۀ فعالیتهایش داراي سطحی
عمیق میشود لذا میتوان گفت رابطۀ انبیا و درجات انبیا در اثر همین عمیق شدن دركهایشان و تبعیتشان از خداوند متعال است و
لذا بعد از آن مراحلی که در مقام رسالت حضرت ابراهیم(ع) گذشت، نسبت به مقام امامت هم این مسئله مطرح است. این حضرت
ابراهیم(ع) بود که در امتحانهایش در مواجهه با بتپرستان و ستارهشناسان و خورشیدپرستان و ... سپس نمرود و در آن قضیۀ خرد
قرآن کریم .« و کلًا جعلنا صالحین » : کردن بتها از خود شایستگیهایی نشان میدهد که در قرآن از او تعبیر به (صالح) شده است
همۀ این مراحل را در آیۀ 124 سورة بقره مقدمۀ مقام امامت به حضرت ابراهیم(ع) قرار داده است: و إذ ابتلی ابراهیم رَبّهُ بکلماتٍ. و
هنگامی که خداي متعال ابراهیم را به کلماتی امتحان کرد. معلوم میشود امامت مرحلۀ بالاتري است براي اینکه شخص ارتباط
ویژهاي با عالم غیب برقرار میکند. این ارتباط ویژه را در سورة سجده آیه 24 بیان میکند: و جعلنا منهم ائمّۀ یهدون بأمرنا. ما
عدهاي از بنیاسرائیل را امامانی قرار دادیم که اینها به امر ما هدایت میکردند. هدایت به امر یک هدایت ویژهاي است ?. آیا
رسول هم هدایت به امر دارد ?؟ رسول تنها با عنوان رسالتش این چنین هدایتی را ندارد. اگرچه با عالم غیب مرتبط است اما این
ارتباط هم داراي مراتبی است: در مرتبۀ اول شخص متصل به عالم غیب میشود ولی مرتبۀ بالاتر این است که همانطور که عالم
غیب در این عالم تصرف میکند و موجودات این عالم را اداره میکند، کسی هم که به هدایت امر رسیده است اینگونه میشود.
اصلًا خودش براي رساندن خیرات به انسان واسطه میشود. بنابراین هر کدام از مسائل نبوت و رسالت و امامت یک شأن خاص را
بیان میکنند. یک مقام فقط پیام خدا را میرساند، یک مقام اتمام حجت هم میکند و مقام دیگر سمت اداره هم دارد. امام، نظام
وجود انسان، بیان جزئیات مسائل انسان، پیاده کردن قوانین و بالاتر از آن، امر انسانها را به عهده میگیرد و آنها را با افعال
اختیاري به کمال واقعیشان میرساند. اساساً در دیدگاه قرآن کریم موجودات این عالم زمینهاي هستند تا خداي متعال به وسیلۀ
آنها کمالاتش را در این عالم ظهور دهد نه اینکه تحقق برخی موجودات به وسیلۀ برخی موجودات به وسیلۀ برخی علیّت مستقلّه
داشته باشد. آیات 58 تا 65 سورة واقعه مثالهایی را در این رابطه دارد. انسان نسبت به سرنوشت خود نیز اینچنین است. بدین معنا
که انسان در تعیین سرنوشت خودش مستقل نبوده بلکه افعال اختیاري و امور دیگري که قبل از افعال اختیاري هستند و عبارتند از
صفحه 15 از 64
همان معتقدات انسان، همۀ اینها زمینه میشود تا خداي متعال با فراهم آمدن زمینه، انسانهایی را که مراحلی را طی کردند به
سعادت برساند؛ در جنبۀ شقاوت هم همین طور است. بنابراین امام یک شأن ظاهري دارد که همان بیان جزئیات و پیاده کردن همۀ
قوانین در شئون گوناگون زندگی است، و یک شأن واقعی دارد و آن اینکه امام(ع)، انسانهایی را که او را مقتدا قرار میدهند و
از رفتار و گفتار امام تبعیت میکنند، به سعادت میرساند. امام از طرف خداوند واسطۀ فیض خاص انسان در این عالم میشود.
معناي هدایت به امر در حقیقت این است که خداي متعال این انسان را به مرتبهاي از قرب خودش میرساند که قابلیت پیدا میکند
انسانها را به آن هدف خاصشان برساند. لذا قرآن کریم میفرماید: یوم ندعو کلّ أناس بإمامهم. امام نقش رهبري باطنی و ظاهري
وساطت » در وجود انسان را دارد، در حالی که رسول فقط نقش رهبري ظاهري را داراست. و ما از این آیات استفاده میکنیم که
امام را از رسول متمایز میکند. آیا همان شئون اجتماعی مثل حکومت و ولایت را که امام دارد، رسول هم دارد و فرقی از ،« فیض
این نظر بین آنها نیست؟ آن فرقها هم هست لکن یک فرق رسول و امام این است که رسول براي رساندن خبر باید داخل مردم
مردم باید به سوي او بروند و او به «. مَثَل امام، مَثَل کعبه است که: یُؤتی و لا یَأتی » : بیاید ولی امام چنین وظیفهاي ندارد. فرمودند
سوي مردم نمیآید. لذا به حسب ظاهر براي حفظ این شئون، امامت بعد از رسالت است. چون انسان در جهت کمالپذیري تنها
یک بعد ندارد و براي این ابعاد گوناگون هم نیاز به گیرندگی قوانین از عالم غیب را دارد، و اینکه از لحاظ معنوي نیازمند سیر
باطنی است تا مراحل کمال را بپیماید، لذا خداي متعال امام را قرار داده است. لذا میفرماید همین انبیا و رسولان را که بعضی از
آنها الوالعزم بودند و حضرت ابراهیم (ع) هم از آنها بود، همینها را امام قرار دادیم: و جعلناهم ائمۀً یهدون بأمرنا و أوحینا الیهم
فِعل الخیرات. 8 این آیۀ سورة انبیا ویژگی خاص و منحصر به فردي از مقام امام را نشان میدهد و آن این که اصلًا کار خیر را به
ایشان وحی کردیم. به فرموده علامه طباطبائی(ره)؛ قرآن نمیفرماید به ایشان وحی کردیم که کار خیر کنند، بلکه میفرماید خیرات
را به ایشان وحی کردیم؛ یعنی خیرات را به ایشان نشان دادیم و از ملکوت عالم براي آنها پردهبرداري شد. لذا براي حضرت
ابراهیم(ع) آمده است که ملکوت آسمانها و زمین را به وي نشان دادیم. پس تا اینجا معلوم شد که مسئلۀ امامت دو رکن دارد،
امام هم .« لمّا صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون » : برخی از این ارکان براي انبیا هم هست لکن براي امام باید به تمام معنا ظهور پیدا کند
باید به مقام صبر تامّ برسد و هم به مرحله یقین به آیات. سپس در سورة انعام دربارة حضرت ابراهیم(ع) بیان میکند که منظور از
این یقین همان اشراف به ملکوت است. وکذلک نُري ابراهیم ملکوت السموات و الأرض ولیکون من الموقنین. 9 و اینگونه،
ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جملۀ یقینکنندگان باشد. بنابراین مسئلۀ امامت هم از جهت شخص مرتبۀ
بالاتري از مقام رسالت است و هم از جهت رابطه مردم با امام یک رابطۀ خاصتري است. چون میفهمند که در این عالم نیاز به
یک الگوي تام دارند؛ هم به حسب ظاهر که مربوط به اعمال فردي و اجتماعی و پیاده کردن قوانین اجتماعی آنهاست، و هم از
جهت باطنی براي اینکه تحت رهبري امام باشند تا وقتی یک عمل سیاسی تحت اشراف امام به حق انجام میشود. قرب به حق پیدا
کنند که این قرب و رشد وجودي در اثر عمل سیاسی صحیح یا عمل اجتماعی درست انجام میشود و این قرب همان هدایت باطنی
و تکامل روحی است که خداي متعال این کمالات را به وسیلۀ وسائط فیض در عالم ظاهر میکند و بالاترین کمال براي انسان هم
قرب حقیقی است، همان که میفرماید: یهدي به الله من اتّبع رضوانه سبل السلام. 10 خداوند، هر که را ازخوشنودي او پیروي کند،
به وسیلۀ آن [کتاب] به راههاي سلامت رهنمون میشود. نباید این آیات را بدون توجه معنا کنیم. کسی که خود تبعیت میکند و
هدایت شده است، چگونه هدایت میشود؟ این همان مراتب هدایت است . هدایت دو جور است؛ یکی نشان دادن را و دیگري
بردن به هدف. نشان دادن راه کار انبیا و رسل است، حتی اولوالعزم آنها ولی، رساندن کار امامت است و همان طور که عرض
کردیم رفتن به سوي هدف در نهاد و فطرت انسان واقع شده است و اینکه رفتن با یک الگویی باید باشد. خداي متعال هم به
اینگونه امور فطري پاسخ مثبت داده است. از اول خلقت هم این مسائل را آورده است منتها چون به حسب ظاهر باید یک قانونی
صفحه 16 از 64
ارائه شود، مسئله نبوت و رسالت نمایش عمومی دارد و اما مسئلۀ رفتن که به وسیلۀ امام است یک مسئلۀ مخفی است ?. چگونه
میتوان بین نشان دادن راه و رساندن به هدف فرق گذاشت در حالی که سعادت انسانها در گرو عمل اختیاري آنهاست. پس این
هدایت به امر چه تفاوت فوقالعادهاي با آن راه نشاندادن دارد. به علاوه اینکه حضرتعالی مهمترین ویژگی امام(ع) را هدایت به
این چه ویژگیاي است که امام پیدا کرده است، آیا همان تصرف در نفس انسانهاست یا ،« یهدون بأمرنا » امر ذکر فرمودید که
ویژگی دیگري است ?؟ اختیار و انتخاب انسان در همۀ مراحل ثابت است. تا وقتی انسان در این عالم است، اختیار از او جدا
نمیشود و یا به تعبیري ما مجبوریم که مختار باشیم، و اصلًا همین مایۀ کمال و امتیاز انسان است. هدایت باطنی امام هم مانع اختیار
نمیشود. مثلًا کسی که صداقت و راستگویی را انتخاب کرده است طبق دستور رسول و تأکید و تبیین امام آن را انجام می دهد و
بدین وسیله نفسش را آماده میکند تا به یکی از مراحل کمال انسانی برسد. رساندن این نفس به آن مرحلۀ کمالی، کار امام است
که البته بعد از انتخاب میباشد. حتی حیطۀ کار امام فراتر از اینهاست. به عنوان مثال قرآن کریم میفرماید، شما دانه را در دل
زمین میاندازید و وظیفه دارید زمین، آب، هواي و نور مناسب را براي این دانۀ درخت فراهم کنید، اما شما درخت را ایجاد
نمیکنید؛ کار شما فراهم کردن زمینههاست. ما هستیم که آن حقیقت را به این دانه میدهیم. این دانه، درخت بالقوه است؛ یعنی
آن قواي نباتی در او هست که ممکن است درخت بالفعل بشود و ممکن هم هست نشود. اما اگر درخت شد معلوم میشود عنایت
الهی بوده است و این فعل خداوند متعال است. امور وجودي که از کتم عدم ظاهر میشوند و حقیقت هستی اشیا هستند باید از عالم
غیب محقق شود و گرنه موجودات زمینهها را فراهم میکنند. و البته ظهور این امور از عالم غیبت نیاز به وسائط فیض دارد. خداي
متعال مدبّرات امر را از همین جهت قرار داده است. امام(ع) آن حلقۀ واسطۀ بین خداوند متعال و انسان است تا بعد از اینکه انسان
به حق برخورد و آن را پذیرفت و به آن عمل کرد و قابلیت پیدا کرد آن وقت او را به کمال نهایی برساند. کسی که اولین رساننده
به کمال نهایی است خود خداي متعال است؛ لکن از طریق وسائل. بنابراین اختیار انسان از بین نمیرود لذا ممکن است نعوذ بالله
کسی یک عمر کار خوب کند ولی یک دفعه برگردد و مجراي اختیارش عوض شود و یا مدتی کار بد کند ولی یک مرتبه
برگردد. تا مدتی که کار بد میکرده تأثیرات سوء در نفس گذاشته است منتها بازگشتن زمینه ظهور آثار نیک را در او فراهم
میکند. از اینجا کار هدایتی خاصّ امام شروع میشود. همان طور که خداي متعال فرمود، کسی که توبه کند ما زنگار گناه را از
دلش میزداییم. این همان هدایت خاص الهی است. خاصیت توبه این است که وقتی من زمینه را آماده میکنم تازه خداوند توبه
میکند. این توبۀ خدا یعنی زدودن اثر گناه که همان تکامل بخشیدن است. این امر به واسطۀ وسائط فیض خداوند انجام میشود و
هم میشود?؟ بله، در « أولو الأمر » آیا این بحث مربوط به « امر » امام در نظام تشریعی عالم این وساطت را دارد ?. با توجه به کلمۀ
به معانی گوناگونی آمده است باید سیاق آیات را ملاحظه کرد؛ چون در اینجا مسئلۀ هدایت به امر است یک « امر » قرآن کریم
معناي دیگري است، غیر از آن مسائل ظاهري ?. آیا رسول مکرم اسلام(ص) هم مانند پیامبران دیگر بودند که بعداً شأن امامت را
پیدا کردند، و یا اینکه از همان زمان بعثتشان به رسالت، امام هم بودند ?؟ این را باید از روایات استفاده کنیم. وقتی از طریق بعضی
از آیات اثبات شد که شأن رسولاکرم(ص) اشرف از همۀ انبیا است آنگاه به وسیله روایات میتوان این مطلب را استفاده کرد که
ایشان همزمان با مسئلۀ رسالت، مسئلۀ امامت را نیز داشتند که البته بحث مفصلی دارد و بعداً به آن اشاره خواهیم کرد ?. آیا در
فاصلۀ بین حضرت عیسی(ع) و بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص)، پیامبري بوده است ?؟ طبق برخی روایات احتمال میرود بعضی از
اجداد پیامبر اکرم(ص) مثل حضرت عبدالمطلب و هاشم از انبیا باشند ?. آیا شریعت حضرت عیسی(ع) را تبلیغ میفرمودند ?؟ اگر
شرایط حضرت عیسی(ع) باقی بوده باشد باید همان شریعت را تبلیغ میکردند در حالی که چون شریعت تحریف شده بود، ظاهراً از
2. سورة . صحنه کنار رفته بودند ?. با تشکر از این که در این گفتوگو شرکت نمودید. پینوشتها: 1. سورة توبه ( 9)، آیۀ 12
6. سورة نساء ( 4)، آیۀ . 5. سورة احزاب ( 33 )، آیۀ 8 . 4. سورة انعام ( 6)، آیۀ 9 . 3. سورة احقاف ( 46 )، آیۀ 12 . اسراء ( 17 )، آیۀ 71
صفحه 17 از 64
. 10 . سورة مائده ( 5)، آیۀ 16 . 9. سورة انعام ( 6)، آیۀ 75 . 8. سورة انبیا ( 21 )، آیۀ 73 . 7. سورة احقاف ( 46 )، آیۀ 35 .165
معرفت الله معرفت ولی خداست
سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین سید مهدي میرباقري اشاره: سخنرانی ارایه شده، مربوط به پنجمین جلسه از سلسله نشستهاي
ماهانه فرهنگ مهدوي است. این نشستها که در آخرین پنجشنبه هر ماه از سوي مؤسسۀ فرهنگی موعود برگزار میشود، از حضور
صاحبنظران موضوعات مختلف در حوزة معارف مهدوي(ع) بهره برده است. مطلب پیش رو، سخنرانی محقق گرانقدر
حجتالاسلام دکتر سید محمد مهدي میرباقري، استاد خارج اصول، و صاحبنظر در مباحث ولایت و امامت است که در موضوع
فرهنگستان » معرفت امام عصر(ع) انجام شده، و با تلخیص تقدیم خوانندگان محترم میشود. استاد میرباقري در حال حاضر ریاست
را در قم عهدهدار است. موضوعی که امروز قرار است در خدمت عزیزان باشم بحث معرفت امام زمان(ع) است که « علوم اسلامی
بحثی گسترده و عمیق به شمار میآید، لذا در این جلسه بعضی از نکات قابل طرح را به اختصار خدمت شما عرض میکنم.
برخلاف تلقی عمومی باید توجه داشته باشیم که ولایت اولیاي معصوم(ع) از ارکان توحید است؛ نه اینکه قبول ولایت ایشان امري
که با سند بسیار خوبی از « سلسلۀ الذهب » زائد بر توحید باشد. این مطلب تا حدودي از مسلمات مذهب ماست. در حدیث شریف
امام رضا(ع) هم در منابع شیعی و هم منابع اهل سنت بارها روایت شده است، نقل کردهاند که امام رضا(ع) در مسیرشان به سمت
طوس از نیشابور که رد میشدند، جمع قابل توجهی از اهل قلم این شهر دور کجاوة حضرت را گرفتند و درخواست حدیثی کردند.
حضرت رضا(ع) هم با رساندن سلسلۀ سندها به پیامبر اکرم(ص) و پس از آن جبرائیل، از قول خداوند متعال فرمودند: کلمۀ لا إله
إلّا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی. مقام توحید حصنی است که هر کس وارد این حصن ایمن شود، هیچ رنج و عذابی
به او نمیرسد. کجاوة حضرت که حرکت کرد، حضرت دو مرتبه پرده را کنار زدند، و سرشان را بیرون آورده و فرمودند: بشرطها و
فاقم وجهک للدین حنیفاً » أنا من شروطها. به شرط آن و من از شرطهاي آن هستم. ما از این دست روایات زیاد داریم؛ ذیل آیۀ
روایات تصریح دارند این دین حنیف همان وجه اللهی است که در آیۀ شریفۀ :« 1؛ چهرة جان خود را متوجه آن دین حنیف کنید ...
آمده است. در التوحید صدوق، بصائر الدرجات، کتاب الحجۀ «. کلّ شیءٍ هالکٌ إلّاوجهه 2؛ جز وجه او همه چیز نابود شونده است »
کافی روایاتی داریم که میفرمایند، این دین حنیف ولایت در وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) و ائمه اطهار(ع) تجلی یافته است. در
ادامه، آیه میفرماید این دینی که ما آن را با انبیا براي شما فرستادیم علاوه بر آنکه فطري است و در وجود همۀ شما قرار داده شده
شما را به آن دعوت میکنیم. دعوت بدون گرایش فطري تأثیر ندارد. روایت داریم که این فطرت همان توحید است. معنایش این
است که میل به خضوع، خشوع، سجود در مقابل خداوند و عبودیت در باطن همۀ انسانها قرار داده شده است و انسان مفطور به
دین فطري این است: لا اله » : انیّت و انانیت و خود محوري نیست. در تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده که امام معصوم(ع) فرمودند
تمام این توحید است نه این که اول توحید باشد و بعد از آن نبوت و ولایت. به عبارت ؛« الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله
دیگر، باید در برابر خداي متعال خضوع و خشوع داشته باشیم و ولایت حضرت حق را نسبت به خودش بپذیریم. مقام ولایت همین
پذیرش ولایت خداي متعال بر ارادة خود است که در افراد به اندازههاي متفاوتی جلوه میکند. بزرگانی مثل مرحوم علامه طباطبایی
در تفسیر المیزان میفرمایند: مقام امانت همان شأن براي رسیدن به مقام ولایت است و آن امانتی که در قرآن بیان شده تنها انسان
ظرفیت پذیرش آن را داشت، مقام ولایت است که هر کس به این مقام برسد ولی الله میشود که: ألا إنّ أولیاء الله لاخوف علیهم و
لا هم یحزنون. 3 آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین میشوند. و یا به تعبیر روایات قدسی خداوند
شنوایی، بینایی و گویایی و تمام حرکات و سکنات او را تحت الشعاع قرار میدهد. 4 یعنی انسان با تمام وجود، همۀ قواي خودش را
از سر خضوع، تذلل، انکسار و خشوع به ولایت خداوند تسلیم میکند. در این صورت همۀ حول و قوة او مجراي مشیت و ارادة
صفحه 18 از 64
است و در این مقام حول و قوة انسان دیگر تحت ارادة خودش نیست. نه این که « ولیّ » خداوند میشود. هر کس به این جا رسید
مجبور باشد بلکه او با اختیار خودش حول و قوهاي را که در اختیار داشته تسلیم کرده و به مقام رضا رسیده و به جریان مشیت الهی
راضی میشود. مقام ولایت براي نبیّ اکرم(ص) و اهل بیت معصومشان(ع) بدون حجاب وجود دارد. بر اساس روایات ما، چهارده
معصوم(ع) در منزلتی هستند که بین آنها و حضرت حق حجابی نیست. آنها مستقیم تحت ولایت خداوند متعال هستند و آن
ولایت را تحمل میکنند که تحمل و پذیرش آنچه ایشان پذیرفتهاند در توان احدي نیست. در بصائرالدرجات، کتاب الحجۀ کافی و
آنقدر امر ولایت الهی سنگین است که تنها سه دستهاند که توانایی پذیرش آن » : جاهاي دیگر روایات معتبري داریم که فرمودهاند
5 حتی این دسته که انسانهاي صاحب «. را دارند: ملک مقرب، نبی مرسل و بندهاي که خداوند قلبش را براي ایمان آزموده باشد
ظرفیت و حامل ولایت معرفی شدهاند، تحمل منزلتی از ولایت چهارده معصوم(ع) را ندارند. باز در روایت دیگري فرمودهاند:
محالّ » مقام «. عبادت ما ناشی از آن مقام معرفتی است که خداوند به ما داده است، چرا که معرفت همیشه مقدمۀ عبودیت است »
مخصوص این چهارده نور پاك(ع) است. هیچ پیامبر الواالعزم و ملک مقرب و بندة ممتحنی به « مشیّۀ الله؛ ظرف مشیت الهی شدن
این مقام راه ندارد. بقیه پس از آن تحت ولایت ایشان قرار میگیرند و شعبهاي از ولایت آنهاست که به سایرین داده میشود. شما
6« و إنّ من شیعته لإبراهیم » توجه کنید حتی انبیاي اولوالعزم اگر به جایی میرسند به واسطۀ اولیاي معصوم(ع) است. ذیل آیۀ
روایات رسیده، بیان کردهاند که ابراهیم خلیلالله هم شیعۀ امیرالمؤمنین(ع) و در شعاع وجودي ایشان بوده است. بحثهاي پردامنهاي
اینجا هست. توجه داشته باشیم که اینها اسرار روایات است و خیلی نباید آنها را مطالعه کرد. در این محفل نورانی هر جا احساس
کردید مطالب براي شما سنگین است طبق فرمایش معصوم(ع) از آن عبور کنید و نایستید والّا زمینگیر میشوید. علم این مطالب را
به اهلش واگذار کنید. اگر مطلبی را فهمیدید و هضم کردید خوب است ولی آنجایی را که نفهمیدید عبور کنید؛ چون این
روایات براي همۀ بشریت بیان نشدهاند. شما نگاه کنید یک نفر نمیتواند همۀ غذاهایی را وجود دارد بخورد، بعضی مال
مریضهاست و بعضی هم مخصوص مزاجهاي مختلف. اگر شما از روایت سنگین عبور نکنید خداي ناکرده ممکن است به انکار
ما » : برسید. به هر حال رزق ما نبوده و باید عبور کنیم. هر وقت رزق ما شد انشاءالله میفهمیم. روایات متعددي داریم که میفرمایند
ذیل آیۀ 18 سورة «. [اهلبیت] جسممان از مرتبۀ اعلی علیین است و روحمان بالاتر از آن و مؤمنان روحشان از منزلۀ جسم ما هستند
مطففین روایتش را ملاحظه کنید. روایات فراوانی هم داریم که در منابع حدیثی ما به خصوص در بصائرالدرجات مرحوم صفار این
روایات آمده که انبیا از این جهت به مقام نبوت رسیدند که میثاق ولایت را در کنار میثاق توحید پذیرفتند. تا جایی که بعضی
به خصوص دربارة انبیاي اولوالعزم آمده که ولایت و «. هیچ پیامبري نبوتش کامل نشد مگر به میثاق ولایت ما » : روایات میفرمایند
سیرة تکتک ائمه(ع) بر آنها عرضه شده و آنها پذیرفتهاند و بر آن عزم نمودهاند. بنابراین براي دیگران رسیدن به مقام ولایت که
همان رسیدن به مقام توحید است جز از طریق اسقا و چشیدن ولایت معصوم متصور نیست. مرحوم مجلسی در اوایل جلد 26
مقام معرفت الله همان مقام معرفت ولیّ خداست به نورانیت و اگر » : بحارالانوار روایت کردهاند از حضرت امیر(ع) که فرمودند
7 یعنی تحمل ولایت و مقام اقرار «. کسی به این مقام رسید عارف و مستبصري در دینش میشود که به مقام شرح صدر رسیده است
به ولایت و شرح صدر، مقام معرفت به نورانیت است. وقتی قلب نورانی شد. باب هدایت به رویش باز میشود. همان مقام شرح
صدر، مقام نورانیت رب است: أفمن شرح الله صدره للإسلام فهو علی نورٍ من ربّه. 8 پس آیا کسی که خدا سینهاش را براي
[پذیرش] اسلام گشاده، و [در نتیجه] برخوردار از نوري از جانب پروردگارش میباشد. [همانند فرد تاریک دل است]؟ من حدس
میزنم این همان مقامی است که جناب ابراهیم به دنبال نور رب میگشت و میگفت: هذا ربی. 9 این پروردگارم است. در کتاب
الحجۀ کافی روایات فراوانی در باب وجوب اطاعت از امام و معرفت امام آمده و پس از اشاره به این که یکی از ارکان توحید
معرفت امام است، فرمودهاندکه اگر کسی به این مقام نرسد در تاریکی و سردرگمی زندگی میکند و عبادتش دیگر عبادت الله
صفحه 19 از 64
نیست؛ چون معرفت نداشته است. معرفت تنها به معرفت ولیالله حاصل میشود و معرفت ولیالله هم همان مقام معرفت به نورانیت و
مقام عزم و اقرار است. دربارة سنگینی این مقام روایت شده که آن را به حضرت یونس عرضه کردند و او اقرار نکرد، و خدا او را
به شکم ماهی فرستاد تا اقرار کرد. البته با توجه به روایات قبلی که اصل نبوت او منوط به پذیرش و اقرار ولایت اهل بیت(ع) بیان
شده بود باید این اقرار نکردن را ثبات و قرار نداشتن او در این ولایت بدانیم. او تنها با یک ترك اولی از این ولایت خارج شد و به
همین جهت بود که قرآن کریم میفرماید: لولا أنّه کان من المسبّحین للبث فی بطنه إلی یوم یبعثون. 10 ثبات و استقرار همان سختی
خواندهاند. عزم بر امامت یعنی این که شخص ذکر نسبت به عهد « صعب مستصعب؛ دشوار دشوار شده » عمدة کار است که آن را
امامت را فراموش نکند. البته فراموشی نه به معناي از یاد بردن، بلکه به معناي توجه نداشتن است و بر همین اساس آیۀ زیر تفسیر
میشود. نسوا الله فنسیهم. 11 خدا را فراموش کردند، پس [خدا هم] فراموششان کرد. چنین افرادي از کانون توجه خدا بیرون
میروند و خداوند رهایشان میکند و الّا خداوند که احدي را به معناي متعارف آن فراموش نمیکند. در این راستا نسیان خداوند
متعال مانع توحید است و اقرار و عزم از شرایط توحید. وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) در ضمن تفسیر سورة اعراف چند معنا را بیان
میکنند که یکی از آنها چنین است: ما اعراف هستیم. هیچ کس نمیتواند خدا را بشناسد جز از طریق ما. 12 و سپس حضرت ادامه
میدهند که خداوند ما را ابواب، صراط، سبیل و وجه خود قرار داده است بیآنکه دستانش بسته باشد. 13 در روایت دیگري که در
تفسیر صافی دیدم ذیل آیۀ: و ما خلقت الجنّ و الإنس الّا لیعبدون. 14 من جن و انس را نیافریدهام جز براي آن که مرا بپرستند. براي
عبودیت، نه این که عبادت کنند؛ یعنی عبد شوند و به مقام خضوع و خشوع و تذلل برسند. انسان براي شرك خلق نشده بلکه خلق
شده است تا همۀ زندگی فردي و اجتماعیاش غرق در توحید بشود، و انوار توحید در او جاري گردد. وجود مقدس امام حسین(ع)
در جمع اصحابشان فرمودند: خداي متعال بندگان را نیافریده مگر براي این که به مقام معرفت برسند. آن معرفتی که وقتی کسی به
آن مقام رسید، حتماً سجده و خضوع و عبادت میکند. 15 فقدان خضوع و عبادت ناشی از نبود معرفت است و انسان هنگامی که
معرفت پیدا میکند به طور طبیعی به عبودیت میرسد. خدا رحمت کند استادي داشتیم که میگفت سرّ این که بعد از عرفات وارد
را به او میدهند. چون حرمتها را « حُرمات الله » مشعر میشوید این است که وقتی انسان به معرفت میرسد اجازه راه پیدا کردن به
نگه میدارد. بعد مثال میزد و میگفت ما در کوچه الک دولک بازي میکردیم و کاري به آدمهایی که مرتب از کنار ما رد
میشدند نداشتیم و حتی اگر چوب به سر و صورت آنها میخورد اعتنا نمیکردیم ولی همین که معلممان میآمد دست
برمیداشتیم و کنار میکشیدیم. چون او رامیشناختیم و حرمتش را نگه میداشتیم. عبودیت حاصل معرفت است و پیداست که این
معرفت اصلًا عادي نیست. بالاترین حالت آن همان است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: من لحظهاي تو را براي جنت و نار عبادت
نکردم بلکه تو را شایسته عبادت یافتم و یافتم که تو شایستهاي که در مقابلت خضوع و تذلل داشته باشم و شایسته است که من بنده
باشم. تو عزیزي و صاحب کبریا هستی و من شایستۀ تواضع کردن. این بالاترین مرتبۀ توحید است که باید او معبود باشد و من عابد
و همان است که حضرت در خطبۀ قاصعه فرمودند: الحمد لله الذي لبس العزّ و الکبریاء ... و جعلهما حملًا و حرماً و جعل اللعنۀ علی
من نازعه فیهما. خداوند رداي عز و کبریا را پوشیده و آن دو را قرقگاه خویش قرار داده است. انسانی که طعم توحید را چشید نه
تنها از شرك مستغنی میشود که از بهشت و جهنم هم بینیاز میگردد. از حضرت پرسیدند که معرفت خداوند چیست؟ فرمودند:
یعنی هر کس امام زمان خویش را بشناسد. 16 و به عبارت دیگر معرفت امام، معرفۀ الله است. در جاي دیگر حضرت میفرمایند: که
خداوند نشانهاي بزرگتر از من ندارد. 17 و طبیعی است که بزرگترین آیه بهترین نشانه و راهنماست. والّا کسی که ماه و خورشید
را بشناسد که خدا را نشناخته است. معرفۀ الله آن است که شخص آن آیۀ اعظم خدا و نوري را که در همه جا جاري است 18
بشناسد. هدایت به خداي متعال از طریق این مشکات انوار انجام میشود. روایات ذیل این آیۀ نور بسیار متعدد است که میتوانید
در توحید صدوق و دیگر کتابها ملاحظه کنید. الله نور السموت و الأرض... . یعنی همۀ عوالم وقتی هدایت میشوند به وسیلۀ این
صفحه 20 از 64
نور الله است. مَثَل نور، وجود مقدس رسول الله(ص) و مشکات صدر و سینۀ ایشان است. چراغی که در ایشان برافروخته شده علم و
مقام نبوت کلیهاي است که به نبی اکرم(ص) دادهاند. 19 ... المصباح فی زجاجۀ. زجاجه، وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) است که
همانند یک شیشۀ بلورین هم نور در درونش قرار میگیرد و هم محافظ آن است و باعث درخشش بیشتر نور میشود. حضرت
فرمودند: آن صدر امیرالمؤمنین(ع) است که این علم به قلب ایشان منتقل شده است و لذا معرفۀ الله و هدایت الهی به وسیلۀ این نور
محقق میشود که همان مشکات و وجود مقدس نبی مکرم خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع) است. این چراغ هدایت در قلب نبی
اکرم(ص) بوده و از آنجا به قلب امیرالمؤمنین(ع) منتقل شده است. ... یوقد من شجرة مبارکۀ. این چراغ از یک شجرة زیتونهاي نور
میگیرد که همان امیرالمؤمنین(ع) است. 20 یعنی امیرالمؤمنین(ع) و آن درخت زیتون باید باشد تا این چراغ روشن بماند. این نور را
به هر کس نمیشود داد؛ باید آن روغن زیتون در درونش ریخته باشند تا چنین نوري از او متجلی شود. ذیل آیۀ: من یؤت الحکمۀ
پرسیدند، ایشان پاسخ دادند: طاعت خدا و معرفت امام(ع). از همین « خیر کثیر » فقد اُوتی خیراً کثیراً 21 از حضرت دربارة معناي
جاست که میتوان به سرّ عباراتی نظیر آنچه در زیارت جامعه است، پی برد که میفرماید: هر کس خداوند را اراده کند، از شما
آغاز مینماید؛ و هر کس به خدا رو میکند و او را به وحدانیت میخواند، به شما رو میکند. 22 در نگاه اول شاید عزم بر این
مطالب ساده بیاید ولی وقتی کمی استمرار پیدا میکند، تازه سختیاش مشخص میشود. وقتی امام زمان(ع) تشریف میآورند نامۀ
سر به مهري به همراهشان دارند که 313 یاري که با طی الارض و مقامات قابل توجهی که دارند، پیش ازهر کس دیگري خود را
به حضرت رسانیدهاند با دیدن آن نامه یک دور کل دنیا را میچرخند و میگویند شاید امام کس دیگري باشد و بعد که کس
دیگري را نمییابند مجدداً به خدمت حضرت باز میگردند. تحمل مقام توحید آسان نیست. عرض کردم منزلت این موضوع فقط
از آن چهارده معصوم(ع) است. بقیۀ مراتب توحید از این طریق واقع میشود. به خصوص وقتی به سمت عصر ظهور حرکت میکنیم
مهمترین شاخصۀ آن دوران همین معرفت امام است. اگر به من بگویند عصر ظهور را تعریف کنید میگویم، عصري است که مردم
به مقام حکمت میرسند و خداوند درهاي حکمت را که همان معرفت امام است به روي مردم باز میکند، انوار معرفت امام نازل
میشود، و قلوب و جسمها کامل میگردند. جنس همۀ لذات از توحید و ولایت میشود. ما وقتی به این عصر نزدیک میشویم
پیش از هر چیز دیگري به معرفت امام(ع) نیازمندیم. بوش و امثال او در جنود ابلیس هستند ولی مهمترین جایی که ابلیس، بشر را
متوقف میکند همین جاست. صراط مستقیمی را که ابلیس قسم خورده بود مردم را از آن باز میدارد، 23 به امیرالمؤمنین(ع) تأویل
شده است. شیطان اینجا رجزخوانی میکند چون اگر این راه بسته شود دیگر راهی باقی نخواهد ماند. حتماً این روایت را دیدهاید
که کسی که از بیراهه میرود هرچه تندتر برود بیشتر دور میشود. شیطان در این مسیر بتهاي بسیاري براي سرگرمی بشریت
تراشیده که آخرین آنها همین دموکراسی غربی است. البته به ساحت قدسی ربوبی که برنمیخورد بالاخره راه حق و باطل روشن
است تا هر که هر کدام را خواست انتخاب کند. هرچه به عصر ظهور نزدیک میشویم باید دركمان از ولایت گسترش پیدا کند و
بیشتر شود؛ به خصوص این درك باید صبغۀ اجتماعی بیابد چون عصر ظهور عصري است که جامعه بر محور ولایت ولیالله شکل
میگیرد. مؤمنان به شرح صدر در ایمان میرسند و همۀ حساسیتهایشان را بر محور بندگی خداوند پرستش دنیا تنظیم میکنند؛ نه
مثل الآن که با طرح توسعۀ پایدار بر محور لیبرال دموکراسی لوازم تحقق انانیت را در همه جا متجلی میکند. آدمها گاهی اوقات
شرح صدر در کفر دارند که در این صورت هزاران نفر را با لذت میکشند. گاهی هم شرح صدر در کفر ندارند. ولی احساسی هم
نسبت به فجایع به آنها دست نمیدهد و از این کشتارها دچار تألم نمیشوند و بیشتر دنبال دنیاپرستیهایشان هستند. ما هرچه به
دوران ظهور نزدیکتر میشویم باید خودمان را به این منزلت نزدیکتر کنیم تا جایی که همه چیزمان بر اساس تولی و تبري تنظیم
شود و هر نوع همکاري سیاسی، اقتصادي، فرهنگی و همدلیهاي ما بر این مبنا شکل بگیرد. طولانی شدن غیبت هم تا زمانی ادامه
پیدا میکند که تحمل ولایت به وجود بیاید تا پس از ظهور دیگر انشعابی در درون دستگاه حضرت پدید نیاید و این آن چیزي
صفحه 21 از 64
است که ما باید براي آن تلاش بکنیم.
استشراق و مستشرق
خاورشناسان و پژوهشهاي قرآنی محمد محسن علی الصغیر ترجمه: محمد صادق شریعت تعریف استشراق استشراق در تعبیري
موجز عبارت از آن دسته از پژوهشهاي غربیانی است که در خصوص میراث شرق و به ویژه مسایلی مرتبط با تاریخ، زبان، ادبیات،
هنر، علوم، عادات و سنن آن انجام میپذیرد. 1 بنابراین خاورشناس فردي است از دیار مغربزمین که میراث شرق و هر آنچه را که
به نوعی به تاریخ و زبان و ادبیات و هنر و علوم و عادات و سنن او تعلق دارد، بررسی میکند و میکاود. یک خاورشناس براي
کاوش این میراث ناگزیر از داشتن ابزارهایی است که او را به هدف مورد نظر خود رهنمون میشوند. یکی از ابزارهایی که یک
مستشرق باید به آن مجهز گردد فراگرفتن کامل زبان مشرقزمین، و تخصص یافتن در زبانی است که آثار عمده و برجستهاي در
آلبرت » است. به همین دلیل است که « زبان عربی » زمینههاي تاریخ، هنر، ادب و علوم از خود بر جاي نهاده است. این زبان بیتردید
خاورشناس معاصر آلمانی عقیده دارد که مستشرق پژوهندهاي است که میکوشد شرق را بکاود و بفهمد و از این رو تا « دیتریش
زمانی که زبان شرق را به طور کامل فرا نگرفته باشد نمیتواند به نتایج درست، دست یابد. 2 اصطلاح استشراق به دوران قرون
وسطی و حتی به دورتر از آن بازمیگردد یعنی به دورانی که دریاي مدیترانه در آن هنگام وجود داشت. چنان که گفته شده است
این دریا در وسط جهان واقع شده بود و تمام جهات اصلی در ارتباط با آن مشخص میشد. هنگامی که مرکز ثقل رویدادهاي
سیاسی از دریاي مدیترانه به شمال انتقال یافت، باز هم اصطلاح شرق از بین نرفت تا خود دال بر کشورهایی باشد که در شرق
دریاي مدیترانه قرار گرفته بودند. 3 به نظر میرسد که اصطلاح شرق از نظر جغرافیایی تنها منحصر به این نقطه نشده بلکه نقاط
غربی جزیرةالعرب و نیز شمال افریقا را هم در بر میگرفته است. این اصطلاح پس از فتوحات اسلامی رواج یافت. بنابراین
کشورهایی نظیر مصر، مغرب و شمال افریقا و مردم سایر کشورهاي شرقی که عربیت را اختیار کردند، در قلمرو اصطلاح شرق
برشمرده شدند، چرا که دین آنها اسلام و زبانشان عربی بود. همچنان که اصطلاح شرق از مرزهاي جغرافیایی پا فراتر نهاد و تا
غرب شبهجزیره و شمال افریقا را فراگرفت، اصطلاح استشراق هم از حوزة غربیها خارج شد و به طور کلی بر هر عرب شناس
اطلاق گردید هرچند که آنان مسلمان نبودند و به زبان عربی هم سخن نمیگفتند. کار این دسته از خاورشناسان هم آن بود که در
زبان و ادبیات شرق به کاوشگري و تحقیق بپردازند هرچند که خود نیز شرقی بودند. از همین رو این تعریف و اصطلاح نیز شامل
جاي گرفتند. در پرتو آنچه گفته شد، اطلاق استشراق روسی بر کسی که با « خاورشناسان » حال آنان شد و آنها هم در جرگۀ
ابزارهاي یاد شده، مسایل فرهنگی شرق را میکاورد بیراه نخواهد بود. همچنین اطلاق استشراق ژاپنی یا استشراق امریکایی یا
استشراق انگلیسی. اسلام و زبان عربی در نظر استشراق به عنوان موضوعی پربار جلوه کرد و بر دیگر موضوعات برتري جست براي
قرآن کریم تقدیر چنین بود که در یک زمان اسلام و زبان عربی را در آغوش خود بپرورد تا آنجا که قرآن یکی از غنیترین
موضوعات در نظر خاورشناسان در آمد. آنان تمام جزئیات و کلیات قرآن را کاویدند و بررسیها و تحقیقات آکادمیک را در
پیرامون قرآن به شکلی جالب توجه و اعجابآور مطرح ساختند. انگیزههاي استشراق به طور کلی استشراق در بررسی و کاوشهاي
عربی و اسلامی خود داراي انگیزههایی بوده است. این انگیزهها از نظر شدت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند و در کل میتوان
آنها را به سه دسته تقسیم کرد: 1. پژوهشها و بررسیهایی که به انگیزههاي تبشیري انجام پذیرفته است. 2. پژوهشهایی که در
پس آنها اغراض و اهداف استعماري نهفته است. 3. تحقیقات و پژوهشهایی که صرفاً به انگیزههاي علمی، انجام یافته است.
بر این « رودي بارت » اینک براي روشنتر شدن حقیقت، به تشریح هر یک از موارد سهگانۀ فوق میپردازیم. 1. انگیزههاي تبشیري
عقیده است که هدف اصلی تلاشهاي خاورشناسان در سالهاي آغازین قرن دوازدهم میلادي و نیز در قرون بعدي، عبارت از
صفحه 22 از 64
بوده است. وي تبشیر را چنین تعریف میکند: تبشیر یعنی به مسلمانان با زبان خودشان بباورانند که اسلام دین باطلی « تبشیر » همان
است و در عوض زمینۀ گرایش و جذب آنها را به دین مسیح فراهم سازند. میتوان همین نکته را از کتاب بزرگی که به قلم
و با عنوان اسلام در سال 1960 م نگارش یافته به خوبی استنباط کرد. 4 اتهامات خاورشناسان تبشیري دربارة اسلام و « نورمن دانیل »
ذکر شده و مؤلف کوشیده « محمد البهیّ » قرآن و پیامبر در کتابی به نام المبشرون و المستشرقون فی موقفهم من الاسلام به قلم استاد
مورد نقد و بررسی قرار گرفت. وي ضمن ردّ کل « محمد یحیی الهاشمی » است تا آنها را اثبات کند. این کتاب از سوي دکتر
کتاب، بیشتر مقاصد حاشیهاي خاورشناسان را نیز مورد انتقاد قرار داد و تمام آنها را نفی کرد. 5 البته ما نمیتوانیم این اتهامات را
اجمالًا و یا مفصلًا نفی کنیم. زیرا برخی از این اتهامات تا حدودي هم صحیح و درست به نظر میآیند، از طرفی ما نمیتوانیم تمام
تحقیقات و تلاشهاي خاورشناسان را بیفایده بخوانیم و آنها را همه از نوع تلاشهاي تبشیري بدانیم. چنین قضاوتی خالی از غلو
و تندروي نیست. بلکه ما میتوانیم برخی از تلاشهاي خاورشناسان را درست و صواب قلمداد کنیم و برخی دیگر را مورد اتهام
قرار دهیم. طبیعی است که خاورشناسان هم انسانند و در میان انسانها هم افراد سطحی یافت میشوند و هم افراد دقیق و ژرفنگر.
مشاهده میشود که گروهی از خاورشناسان چه در زمانهاي گذشته و چه حتی در زمان ما ادعا میکنند که قرآن معجونی است از
،« فیفش » ،« نیکلا دکیز » خرافات و اسلام مجموعهاي است از بدعتها و مسلمانان، افرادي وحشی و خونریزند. کسانی همچون
در جرگۀ همین مستشرقان جاي دارند. 6 این گروه از خاورشناسان به انگیزههاي تبشیري « بریدو » و « ویلیاندر » ،« هوتنگر » ،« فراچی »
مردم را به چشمپوشی از قرآن و اسلام میخوانند و میکوشند اهمیت این دو را اندك جلوه دهند و مردم را از اطراف آنها
پراکنده سازند و براي فریب سادهلوحان و بدگمانان پردههاي ضخیمی بر تاریخ درخشان اسلامی بیفکنند. اما اظهارنظرهایی که
تحت این نقابها و پوششها انجام میپذیرد، به سخنان و اظهارنظرهاي احساسی و عاطفی شبیهتر است و لذا نمیتواند مقبول نظر
و بول به این باور گراییدهاند که قرآن « ویلژف گلدزیهر » پژوهندگان واقع شود. گروهی از خاورشناسان آلمانی و یهودي همچون
پس از وفات پیغمبر(ص) و در همان دوران صدر اسلام تحریف و تبدیل شده است. اینان همچنین درباره شخص پیغمبر(ص)
میگویند که آن حضرت مبتلا به صرع بود! و آنچه را که وي وحی مینامید همان سخنانی بوده که در پی نوبههاي صرع بر او
فرود میآمد! پیغمبر در حالت صرع، تعادل خود را از دست میداد، عرق میکرد و دچار تشنجات بسیاري میشد و کف از دهانش
بیرون میآمد آن گاه چون بهبود یافت ادعا میکرد که به او وحی شده است و سپس آنچه را که وحی پروردگارش میپنداشت،
در کتاب خود به نام زندگی محمد به این « سرویلیام مویر » بر مؤمنان میخواند. 7 گروهی از خاورشناسان منصف و به خصوص
ادعاهاي دروغ پوشالی پاسخ گفتهاند. آنچه مویر در این کتاب دربارة مقام قرآن و عدم تحریف آن گفته خود بهترین ردیه بر این
شرارتها و کینهتوزيهاي کورکورانه است. مویر سخنان این مستشرقان را فرار از بحث استوار علمی تلقی کرده است. وي در این
کتاب به بحث دربارة پدیدة وحی پرداخته و دروغها و ادعاهاي نادانان دربارة حالات صرع آن حضرت را نفی کرده است. وي
میگوید: کسی که به صرع مبتلاست از آنچه که در اثناي این حالت بر او واقع میشود چیزي به یاد نمیآورد. زیرا حرکت شعور
و اندیشه کاملاً در این حالت متوقف میماند. 8 این نکتهاي است که ما در حالت بیهوشی و اغما هم آن را آشکارا مشاهده
مویر را دربارة تفاوت میان حالت صرع و وحی، تأکید کردهاند. 9 برخی از این » نیز عقیدة « ون هامر » و « هنري لامنس » میکنیم. پدر
خاورشناسان نیز ادعا میکنند که پیامبر(ص) جادوگر بوده و از آنجا که از رسیدن به مقام پاپ ناکام مانده دست به اختراع آیین
یکی از مستشرقانی است که به این یاوهگویی رسواخیز پاسخ داده و با « امیل در منگهام » جدیدي زد تا از دوستانش انتقام گیرد. 10
حمله به این دروغگویان اباطیل و اتهامات سخیف و مخالف با واقع ایشان را رد کرده است. 11 بدین ترتیب در واقع خاورشناسان
تندرو پاسخ خود را از دهان مستشرقان منصف شنیدند. واقعیت آن است که بسیاري از راههایی که برخی از مستشرقان پوییدهاند،
فاقد ویژگی یک تحقیق علمی است. و به همین خاطر از سوي دیگر مستشرقان مردود شناخته شدهاند. چرا که این تحقیقات متکی
صفحه 23 از 64
به هیچ دلیل دینی یا تاریخی یا واقعیت اجتماعی شناخته شدهاي نبود و تنها بر هواهاي نفسانی و گرایش به عواطف و احساسات
اتکا داشت که از این بابت باید واقعاً اظهار تأسف کرد. 2. انگیزههاي استعماري گاه انگیزههاي استعماري در کشورهاي عربی و
اسلامی مستشرقان را بر آن میداشت که زبان شرق را فراگیرند و در یکی از فنون مربوط به شرق تخصص حاصل کنند. وجود
همین انگیزه گاه سبب میشدکه در نزد مستشرق احساسی خاص نسبت به مسایل شرق ایجاد شود، اما این احساس به گونهاي نبود
که بر سرشت استعمارگري آنان غالب آید، بلکه این احساس تابع طرحهاي از پیش ترسیم شدة استعمار میشد. مثلًا در این راستا
کوشش مستشرقان آن بود که مسلمانان را در اعتقادات خود دچار تردید و دودلی کنند و یا آرمانهاي آنان را سبک بشمارند و
پیشوایان ایشان را مورد انتقاد و نکوهش قرار دهند و از اهمیت میراث آنان بکاهند. گاه سرشت کار این نکته را برمستشرق دیکته
نمیکرد اما هدف اول و آخر استعمار از تلاش و کار مستشرق در اینجا و آنجا همین بود. از این رو گاه شیوة استعماري، با
برنامههایی که براي کار مستشرق تدارك میدید، همچون ایجاد تفرقه در میان مسلمانان و برجسته کردن وجوه اختلاف و یا تعدد
مذاهب کار استشراق را به رسوایی میکشانیده ملحوظ کردن این اهداف خاورشناس را به بزرگ کردن این گرایشها و
درگیريها سوق میداد و آنگاه بود که او میتوانست از میان این شکافها زهر خود را در میان مردم بپراکند و چنین وانمود کند
که اسلام دین تفرقه و دشمنی و شکاف است. در این گونه موارد خاورشناس اغلب اموري را که در دین نبود به اصطلاح به
به دین میافزود و مسایلی را که اتفاق نیفتاده بود، واقع شده میپنداشت و آنها به مناقشه میپرداخت. این « من درآوردي » صورت
موارد به ویژه در اموري که به دین، میراث، تاریخ کشورها یا به تصویر کشیدن جامعه و یا پژوهشهاي روانشناختی ملتهاي
1857 1936 م) یکی از ) « کریستین اسنوك هورگرونیه » استعمار شده مربوط میشد، رواج بیشتري مییافت. به عنوان نمونه
مستشرقانی است که بر آگاهیهاي علمی او از شرق بسیار تکیه میشود. وي مؤلف رسالهاي است موسوم به العید المکی که در
سال 1880 م منتشر شده و تاکنون نیز ارزش خود را از دست نداده است. او در این رساله به بررسی انتقادي آیات مربوط به ابراهیم
در قرآن و اینکه او نخستین نیاي اسلام و سازندة کعبه میباشد پرداخته است. با این همه وي در سال 1885 م شش ماه به طور
مخفیانه به منظور خدمت به اهداف استعماري، در میان مسلمانان مکه زندگی کرد و در راه انجام مأموریت استعماري هلندي
هندي خویش کتابی درباره مکه نوشت. 12 کشورهاي استعمارگر امکانات و کمکاي گوناگونی در اختیار مستشرقان قرار
میدادند تا آنجا که میتوان گفت انگیزه اقتصادي یا رسیدن به دستاوردهاي شخصی یا سیاسی به طمع برخورداري از مقام و پول
و ثروت، محرك برخی از مستشرقان در امر شرق شناسی یا یکی از مرحجات و مقتضیات علاقمندي آنان به این پیشه شد. استاد
در این باره میگوید: هنگامی که حکومتهاي غربی دست اندرکار برقراري روابط سیاسی با حکومتهاي شرقی « نجیب العقیقی »
شدند و خواستند مواریث آنها را به یغما برند، از ثروتهایشان برخوردار شوند و ملل شرق را تحت استعمار خویش درآورند،
مستشرقان را به جمع اطرافیان خویش افزودند و آنها را محرم اسرار خود گرفتند و ایشان را در پوشش نظامیگري و یا امور
دیپلماتیک به کشورهاي شرقی روانه کردند و کرسی زبانهاي شرقی را در دانشگاههاي بزرگ و یا مدارس مخصوص و
کتابخانههاي عمومی و چاپخانههاي دولتی به آنان سپردند و حقوق فراوانی هم براي آنان در نظر گرفتند و به القاب بزرگ و
عضویت در مجامع علمی مفتخرشان کردند. 13 گاه انگیزة اقتصادیی که کوششهاي استعماري آن را موجب شده بود با اهداف
علمی پیوند میخورد بدین اعتبار که استشراق مأموریت و شغلی عملی بود که نخبگان و متخصصان باید عهدهدار آن میشدند.
بنابراین استادان و مترجمان زبانهاي شرقی در قرون وسطی و مستشرقان اولیه و علماي فن جدل و... به خاطر بنیان نهادن نهضت »
3. انگیزههاي علمی در حین بررسی جنبش خاورشناسی، متوجه 14.« اروپا بر میراث عربی به پاداشهاي بسیار بزرگی دست یافتند
این نکته شد که کلًا هدف علمی از پژوهش قرآن کریم و میراث عربی یکی از سالمترین انگیزهها و شریفترین اهداف بوده است.
بسیاري از این مستشرقان زبان عربی را به عنوان فرهنگ، ادب و تمدن لمس کردهاند و قرآن را نقطۀ اوج این زبان دانسته و با
صفحه 24 از 64
انگیزههاي علمی و تنها به خاطر آگاهی از قرآن و لذت بردن ازآن به کاوش و پژوهش در این کتاب بزرگ پرداختهاند و آثار
بزرگ و قابل ستایشی در این راه از خود بر جاي نهادهاند. البته این قضاوت جنبۀ عمومی ندارد و موارد شاذّ و نادري نیز برخلاف
آنچه گفته شد یافت میشود اما میتوان ادعا کرد که آنچه ما گفتیم در مورد بیشتر این مستشرقان درست مینماید. به هر حال
انگیزة علمی، با تمام ضمایم آن، والاترین انگیزه و هدف این دسته از خاورشناسان قلمداد میشود. شایان ذکر است که همواره
جدالی بزرگ میان دانشمندان و ادیبان ما و این مستشرقان دربارة درستی این انگیزه و یا نادرستی آن جریان دارد. استاد نجیب
العقیقی ضمن نقل این جدالها به بررسی آنها پرداخته و مخلصانه جانب مستشرقان را گرفته و گفته است که استشراق کاري علمی
و آزادانه است که پایههاي آن بر اصول تحقیق و ترجمه و تصنیف قرار دارد. 15 با وجود آنچه گفته شد، ما وظیفه داریم که در
مقابل آثار و تلاشهاي مستشرقان در ارتباط با پژوهشهاي قرآنی موضع احتیاط را رعایت کنیم. زیرا آنان معمولًا میخواهند قرآن
را از طریق راهها و شیوهها و استنتاجات خود که از فهم اصیل قرآنی هم به دور است، به ویژه در زمینۀ تفسیر و ترجمه، مقهور
سازند. اما تفسیر هر چند که دقیق باشد، باز نمیتواند مقصود قرآن را آن چنان که به زبان عربی قادر است، به زبان دیگر بیان کند
و ترجمه نیز هر چقدر هم که لفظ به لفظ صورت پذیرد باز هم با اصول بلاغی و ساختارهاي زیباشناختیاي که قرآن ارایه کرده
است بسیار تفاوت دارد. همچنان که ما باید در برابر تفسیر و ترجمۀ قرآن توسط مستشرقان، جانب احتیاط را از دست ندهیم این
وظیفه را نیز عهدهدار هستیم که در کتابهایی که آنان دربارة تاریخ قرآن نگاشتهاند و در آنها مدعی تحریف قرآن شدهاند به
دقت بنگریم تا مبادا به همان لغزشها و خلطهایی که مستشرقان بدانها دچار گشتهاند، مبتلا شویم. این دیدگاه نه بدان معناست که
ما ارزش و اصالت تلاشهاي مستشرقان را نادیده میانگاریم بلکه این امر ما را به بررسی انتقادي تلاشهاي آنان در جهت رسیدن
به حقیقت علمی محض، سوق میدهد.
اسلام شناسی